آخرین اخبار

اختلاف علمای دین- تحقیقی از مولانا مفتی عبدالصمد غیاثی مدرس مدرسه دارالقرآن سراوان

  پایان یافتن اختلاف علما امری است غیر ممکن و آرزو کردن آن حماقتی است کامل زیرا که اتفاق علماء فقط در یک صورت می تواند ممکن باشد و آن اینکه در قرآن و حدیث در مورد عمل هر شخصی حکم مخصوصی مذکور باشد و این امکان پذیر نیست زیرا اگرچه مردم دنیا متناهی هستند […]

اشتراک گذاری
۱۱ اسفند ۱۳۹۲
300789 بازدید
کد مطلب : 1561


 

پایان یافتن اختلاف علما امری است غیر ممکن و آرزو کردن آن حماقتی است کامل زیرا که اتفاق علماء فقط در یک صورت می تواند ممکن باشد و آن اینکه در قرآن و حدیث در مورد عمل هر شخصی حکم مخصوصی مذکور باشد و این امکان پذیر نیست زیرا اگرچه مردم دنیا متناهی هستند اما غیر محصور می باشند و اعمال آنها نیز غیر محصور است اگر چنین کتاب مفصلی نازل می گردید که مشتمل بر تک تک اعمال هر یک از انسانها می شد به قدری بزرگ می شد که  نگهداری آن ممتنع و منتقل کردن آن از جائی به جای دیگر بالاتر از توان انسان قرار می گرفت و استفاده از آن امکان پذیر نبود لذا نازل کردن چنین کتابی که انسان نتواند از آن استفاده ببرد و آن را حفاظت و نگهداری کند عیبی است . و غیر ممکن است که خداوند به عیب متصف شود لهذا پایان یافتن اختلاف هم غیر ممکن است و آرزو کردن آن نادانی است . لهذا لازم شد که در قرآن و حدیث به جای جزئیات کلیات ذکر شوند تا حکم تک تک جزئیات از آن کلیات استنباط گردند . و در استنباط احکام عقل و فهم انسان دخالت دارد و عقلها و فهم های انسانها با هم تفاوت دارند که در نتیجه در استنباط مسائل اختلاف پدید می آید. گاهی یک جزئی وجود دارد و کلیات هم در میان هردو گروه مسلم هستند اما اختلاف در اینست که این جزئی در کدام کلی داخل است . بطور مثال: دو نفر وکیل از طرف مدعی و مدعی علیه وکالت دارند و در دعوای مذکور نسبت به حاکم بودن و محکوم بودن موکلان خود اختلاف نظر دارند در صورتی که جزئی یکی است که مورد بحث قرار گرفته است و قوانینی که می خواهند این جزئی را از آن استنباط کنند در مملکت و نزد وکیلان مسلم اند با وجود این اختلاف پیش می آید وکیل مدعی می گوید این جزئی طبق فلان ماده است در نتیجه باید مدعی علیه محکوم بشود و وکیل مدعی علیه آنرا به ماده دیگر تطبیق داده و می گوید مدعی علیه باید تبرئه شود خلاصه اینکه دو نفر در مورد اینکه این جزئی تحت کدام ماده داخل است جر و بحث می کنند و بر یک کار اتفاق نظر ندارند لیکن نه بر اختلاف آنها اعتراض می شود و نه مردم آنرا بد می دانند و نه قاضی از این اختلاف ناراحت می شود و نه حکومت جلوی اختلاف آنها را می گیرد بلکه به آنها فرصت بیشتری داده می شود تا دلایل خود را بیان نموده و حق وکالت خود را ادا کنند سرانجام قاضی از نظر راجح و مرجوح بودن حکم را صادر می کند مثال اختلاف علماء در مسائل استنباطی عینا مانند این است اما چون مردم به دین توجهی ندارند و به آن اهمیت نمی دهند اختلاف علماء را بهانه ای قرار داده و از دین کناره گیری می کنند.

اختلاف سه صورت دارد:

صورت اول:اینکه دو گروه مخالف یک نظریه داشته باشند و آن فقط حاصل کردن رضای خداست که هر یک در این فکر باشد که این نظریه ی من برای پیشرفت دین و حاصل کردن رضای خدا مؤثر است و نظریه شخص مخالف من کاملا به ضرر دین است. در این صورت اختلاف لازم است و نباید برخلاف تحقیق خود بر نظریه ی شخص مخالف اتفاق نظر نماید بلکه کنار گذاشتن اختلاف و توافق بر یک امر موجب گناه می باشد و به هر دو گروه ثواب می رسد .

صورت دوم:اینکه هدف یک گروه رضای خداست اما هدف گروه دیگر اتباع خواهشات می باشد مثلا شخصی شخص دیگر را به نماز تلقین می کند و او را از منکرات باز می دارد لهذا در صورت نماز نخواندن و انجام دادن منکرات اختلاف پیش می آید و آن شخص فقط از اینجهت مخالف است که چرا من از منکرات جلوگیری شده ام در اینصورت اختلاف برای شخص جلوگیری کننده واجب و برای آن که از منکرات جلوگیری کرده می شود اختلاف حرام می باشد.

صورت سوم: اینکه هر دو گروه دنبال خواهشات نفس باشند و هر یک در فکر اینست که نظریه خود را در مقابل نظریه شخص دیگر برتری دهد این اختلاف از هر دو گروه حرام و ترک آن بر هر دو گروه واجب است .

اختلافی که در میان صحابه یا ائمه ی مجتهدین و علمای محقق پیش می آید همان صورت اول است . خلاصه اینکه اختلاف محمود شرایطی دارد که عبارتند از: ۱- هدف فقط باید رضای خدا باشد ۲- نظریه ی اختلاف کننده بر خلاف ظاهر نباشد مثلا: اگر کسی به شتر بگوید که این گوسفندی است و تحقیق من همین است و آنرا از روی دیانت می گویم این اعتبار ندارد و این اختلاف محمود نیست بلکه مذموم است زیرا که برخلاف ظاهر است . لذا پیامبر اکرم صلی الله علیه و سلم پیش بینی نموده و فرموده است: امت من به هفتاد و سه گروه تقسیم می شود و امر ظاهر را که مخالفت با آن مذموم است به صورت معیار اینگونه تعبیر فرمود: « ما أنا علیه و أصحابی» پس همانگونه که قرآن مجید در تعیین مفهوم و مراد خود نیاز به سنت دارد همینطور کتاب و سنت هر دو در تعیین مراد خود نیاز به صحابه دارند یعنی همان مفهوم و مراد کتاب و سنت معتبر است که صحابه آن را فهمیده اند و خلاف فهم صحابه گمراهی است . جهت اثبات این مطلب دلایلی وجود دارد که به شرح ذیل می باشند:

دلیل اول:« إهدنا الصراط المستقیم» تفسیر این آیه به «صراط الذین انعمت علیهم» بیان شده است و صراط مستقیم به صراط الرسول یا صراط القرآن تفسیر نشده است زیرا اگر چنین می فرمود باز هم مردم در تعیین مفهوم آن اختلاف می کردند و هر شخص آن مفهوم را متعین می کرد که خودش آن را صراط مستقیم می دانست لهذا با بیان صراط الذین انعمت علیهم توضیح داده شد که منظور از راه راست راه منعم علیهم و خداوند در آیه ای دیگر بیان می فرماید که منعم علیهم چهار گروه اند چنانکه می فرماید: «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا (۶۹) [النساء : ۶۹] .

دلیل دوم:«وَمَنْ یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا (۱۱۵)» [النساء : ۱۱۵] در این آیه مشاهده می فرمائید که بجای سبیل الله یا سبیل الرسول سبیل المؤمنین فرمود یعنی مؤمنان بیانگر راه خدا و رسول هستند و راهی که مؤمنان تعیین نمایند راه خدا همان است که سرگروه مؤمنان صحابه می باشند.

دلیل سوم: «قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِیرَهٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۰۸)» [یوسف : ۱۰۸] در این آیه هم خداون بعد از سبیلی ومن اتبعنی را بر ضمیر أنا عطف کرد این توضیحی است که راه رسول همانست که پیروان او یعنی صحابه به آن دعوت می دهند.

دلیل چهارم: وَسَتَرَوْنَ مِنْ بَعْدِی اخْتِلَافًا شَدِیدًا فَعَلَیْکُمْ بِسُنَّتِی وَسُنَّهِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِینَ الْمَهْدِیِّینَ عَضُّوا عَلَیْهَا بِالنَّوَاجِذِ (سنن ابن ماجه) – (۱ / ۴۹)

در اینجا نیز رسول الله صلی الله علیه و سلم بعد از سنت خود سنت خلفای راشدین را ذکر فرمود و این دلیلی روشن است بر اینکه سنت رسول خدا همانست که خلفای راشدین آنرا اختیار کنند زیرا که این عطف تفسیری است.

دلیل پنجم:پیغمبر صلی الله علیه و سلم فرمودند فرقه ای که از جهنم نجات می یابد آنست که بر روش من و أصحاب من راه برود. لهذا اگر سنت رسول خدا در فهم خود نیازی به تفسیر صحابه نداشت مناسب بود که پیغمبر صلی الله علیه و سلم می فرمود: ما أنا علیه و اضافه بودن لفظ اصحابی معنائی نداشت.

دلیل ششم:« أصحابی کالنجومِ ، فبأیِّهِم اقتدیتم اهتدیتم». جامع الأصول من أحادیث الرسول (أحادیث فقط) – (۸ / ۶۳۶۹). در این حدیث پیامبر صلی الله علیه و سلم فرموده است اقتدا به هر یک از صحابه موجب هدایت است.

دلیل هفتم:مغفور بودن صحابه به نص قرآن ثابت است چنانکه خداوند می فرماید: «وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَى [النساء : ۹۵] و در جای دیگر می فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولَئِکَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ (۱۰۱)» [الأنبیاء : ۱۰۱] با کنار هم قرار دادن این دو آیه نتیجه می گیریم که تمام صحابه ی رسول نجات یافته اند بلکه ایمان آنها معیار ایمان افرادی است که بعد از آنها می آیند چنانکه خداوند می فرماید:«فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۱۳۷) [البقره : ۱۳۷] در این آیه ایمان صحابه معیار پذیرش ایمان دیگران قرار داده شده است و روی گردانی از آن اختلاف نامیده شده است این امر از نظر عقل هم ظاهر است که همان مفهوم قرآن و حدیث متعین می باشد که صحابه آنرا فهمیده اند زیرا که در فهم مراد و مقصود متکلم چند چیز دخالت دارد : ۱- اهل زبان بودن شنونده ۲- باخبر بودن از حالت متکلم ۳- نزدیک بودن با متکلم در ظاهر و باطن ۴- آگام بودن از شأن ورود کلام که این کلام در چه مجلسی و به چه مناسبتی و در چه زمانی و با چه لهجه ای از زبان متکلم بیرون آمده است زیرا مشاهده ی کیفیت صدا و آثار دست و صورت در فهم مطلب اثر دارد بویژه در فهم مطلب کلام خدا و رسول ، تقدس و تقوا و طهارت باطن و نور قلب لازم است و همه ی این امور در صحابه رضی الله تعالی عنهم به درجه ی کامل موجود بودند. از اینجاست که وقتی یکی از صحابه می خواست کلامش را با تأکید ذکر کند می گفت: أبصرته عینای و سمعته أذنای و وعاه قلبی . پس کسانی که قرآن و حدیث را نیازمند تفسیر صحابه نمی دانند با اهل حق اختلاف اصولی دارند . خلاصه اینکه فهم کتاب الله و سنت رسول الله بر تفسیر و تعبیر رجال الله موقوف است آن رجالی که قرآن در حق آنها می فرماید: «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ (۳۷) [النور : ۳۷].

شرط چهارم اختلاف:اینست که هنگام اختلاف الاهم فالاهم مورد توجه قرار گیرد همچنانکه از عمل حضرت معاویه رضی الله عنه به هنگام تصمیم پادشاه روم نسبت به هجوم بر کشور اسلامی ظاهر گشت . خلاصه اینکه در چنین مواقع اختلافات فردی را باید کنار گذاشت و همه با هم یکدست شده در مقابل دشمن اسلام به پا خیزند.(کَشفُ الغَطاء عن حقیقه اختلاف العلمآء، از حضرت مفتی رشید احمد لدیانوی رحمه الله علیه با اختصار ،احسن الفتاوی جلد اول، صفحه ۴۷۲).  

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

* Copy This Password *

* Type Or Paste Password Here *