عبدالله بن مسعود رضی الله عنه صحابی رسول الله صل الله علیه وسلم
حال به مردی رسیدیم که چوپان بود و اسلام آمد و از او مردی ساخت که آسمان اسلام را نورانی کرد، بلکه یکی از معجزات پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد، روزی که – به اذن خدا – توانست از هر یک از اصحاب قرآنی بسازد که در میان مردم راه میرود و مردم […]
حال به مردی رسیدیم که چوپان بود و اسلام آمد و از او مردی ساخت که آسمان اسلام را نورانی کرد، بلکه یکی از معجزات پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد، روزی که – به اذن خدا – توانست از هر یک از اصحاب قرآنی بسازد که در میان مردم راه میرود و مردم او را میبینند، و گویا اسلام را در او میبینند.
پس قطعاً پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دهها و صدها و هزاران نسخه از قرآن چاپ کرد اما نه با مداد و جوهر، و بر روی صفحات کاغذ، بلکه با مدادی از نور، و بر روی صفحات قلب[۱].
این است ارزش و منزلت ایمان وقتی که ریشه هایش عمیق باشد و قدرتش بر نفس قوی باشد، صاحبش را بالا میکشد و او را پایین نمیکشد و او را صاحب همت میگرداند و صاحب امیدی میکند که خاموش نمیشود و نیرویی که نمیایستد و تصمیمی که سست نمیشود. او مالک دنیا است اما دنیا مالک او نیست، و مال اندوزی میکند اما بنده آن نمیشود، و غرق نعمت میشود اما مغرور نمیشود، و بلا بر او نازل میشود اما خشمگین نمیشود و قهر نمیکند، و سختیها تنها تصمیم او را محکمتر میکند مانند طلای اصل که آتش تنها پاکی و صفای آن را بیشتر میکند.
من بخاطر خدا از شما سؤال میکنم، چه کسی باور میکند که مجموعه بسیار اندک و با نیروی کم از جزیره العرب که نه فلسفه یونان و نه تمدن روم و نه حکمت هند و نه صنعت چین را داشتهاند، مالک دنیا بشوند و پادشاهی خسروان و امپراطوران و قیصران را به ارث ببرند و دین جدیدی را انتشار دهند و تمدن جدیدی را در آفاق بنا نهند که در کمتر از یک ربع قرن انجام شود[۲].
حال ما با مردی هستیم که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دوست داشت قرآن را از او بشنود… کسی که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بر او شهادت داد که ساق پای او در میزان روز قیامت سنگینتر از کوه اُحد خواهد بود.
ما با عبدالله بن مسعود ( رضی الله عنه) امام نمونه و فقیه امت هستیم.
او از جمله سابقین و عالمان نجیب بود که در جنگ بدر شرکت داشت و دو بار هجرت کرد و در جنگ یرموک بسیار صدقه داد و مناقب و فضایل او زیاد است و علوم زیادی از او روایت شده است[۳].
قبل از اینکه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به خانه ارقم وارد شود، اسلام آورد و گفته میشود که او نفر ششم بود که اسلام آورد و در تمام جنگها حضور داشت و رازدار رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) و تکیهگاه و نگهدارنده مسواک و کفش پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و حامل وسایل نظافت او در سفر بود. و در رفتار و راهنمایی و بلندهمتی شبیه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود و کم وزن و قد کوتاه بود و سبزه رو.
دارای بهترین لباسها و خوشبوترین عطرها بود، متولی قضاوت کوفه و مسئول بیت المال در زمان عمر و ابتدای خلافت عثمان شد. سپس به مدینه آمد و در سال ۳۲ هجری وفات کرد و در بقیع دفن شد در حالی که شصت و چند سال داشت[۴].
داستان اسلام آوردنش چگونه بوده است؟!!
بیایید تا داستان را از ابتدا شروع کنیم… چرا که داستان مسلمان شدن او شیرین و آرام بخش است و قلبها با تکرار آن پاک میشود.
ابن مسعود برای یکی از بزرگان قریش به نام عقبه بن ابی معیط گوسفند میچراند.
ابن مسعود ساده و امانتدار و متقی بود، با وجود اینکه در آن زمان از اسلام و دعوت آن به سوی امانتداری و صداقت و اخلاص چیزی نشنیده بود.
روزی از روزها ابن مسعود ( رضی الله عنه) با آفتاب هدایت و همراه نور الهی روبرو میشود و پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بهترین خیر دنیا و آخرت را برای او میآورد.
حال داستان ابن مسعود ( رضی الله عنه) را رها میکنیم، تا داستان او با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را بیان کنیم.
ابن مسعود ( رضی الله عنه) میگوید: من برای عقبه بن ابی معیط گوسفند میچراندم که رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) و ابوبکر ( رضی الله عنه) بر من گذشتند. گفت: ای جوان! شیر داری؟ گفتم: آری. اما من امانتدار هستم. گفت: آیا گوسفندی داری که شیر نداشته باشد؟ پس گوسفند را نزد او آوردم، پستان او را لمس کرد و شیر پایین آمد و آن را در ظرفی دوشید و نوشید. سپس به ابوبکر ( رضی الله عنه) داد و او نیز نوشید، سپس به پستان گفت: بس است و دیگر شیر نریز. و گفت: سپس بعد از این نزد او آمدم و گفتم: ای رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) این را به من یاد بده، دستی بر سرم کشید و گفت: خداوند به تو رحم کند تو خود اینها را میدانی[۵].
در روایتی آمده که ابن مسعود گفت: بعد از آن نزد او آمدم و گفتم: این را به من یاد بده، گفت: تو خود اینها را میدانی. پس هفتاد سوره را از زبان او گرفتم که کسی در مورد آنها با من منازعه نکرد[۶].
عبدالله بن مسعود ( رضی الله عنه) هنگامی که رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) و بنده صالح خداوند را دید که او را به سوی پروردگارش میخواند، خوشحال شد و پستانی را که شیر نداشته لمس کرد و از خیر خداوند و رزقش شیر خالص و گوارایی نوشید.
و او آن روز تنها شاهد یک معجزه کوچک بود، در حالی که به زودی شاهد معجزاتی از این رسول کریم خواهد شد که دنیا را شگفت زده میکند و آن را پر از نور و هدایت میکند…
بلکه او آن روز تنها یک غلام فقیر و ضعیف بود که برای عقبه بن ابی معیط چوپانی میکرد و بزودی خود تبدیل به یکی از آن معجزات شد، روزی که او ایمان آورد با ایمانش بزرگان قریش را در هم شکست و عظمت آنها را نابود کرد[۷].
مدت زیادی نگذشت که عبدالله بن مسعود اسلام آورد و خودش را در خدمت نبی (صلی الله علیه وآله وسلم) قرار داد.
خوشا بحال چنین جایگاه عظیمی که با ستارگان جوزا در میآمیزند بعد از اینکه ابن مسعود چوپانی را رها کرد و به خدمت اشرف و بزرگ مخلوقات درآمد.
جایگاه او نزد خداوند متعال
ابن مسعود ( رضی الله عنه) از میان صحابه بزرگوار جزو آن دسته از کسانی بود که خداوند متعال قرآن را در مورد آنها نازل کرد و به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) سفارش کرد که آنها را از خود دور نکند بلکه آنها را به خود نزدیک کند، همان کسانی که خونشان و اموالشان و جانشان را برای یاری این دین میبخشند.
سعد میگوید: ما شش نفر بودیم و همراه رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) بودیم. مشرکان گفتند: اینها را از خودت دور کن، تا بر ما جرأت و جسارت نکنند و من و ابن مسعود و مردی هذیلی و دو نفر که اسمشان را فراموش کردهایم بودیم، ناگهان آنچه را که خداوند میخواست دردل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) قرار داد و این آیه نازل شد: {وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ}. (انعام: ۵۲)[۸]. «و کسانى را که صبح و شام خدا را مىخوانند، و جز ذات پاک او نظرى ندارند، از خود دور مکن!».
از حذیفه نقل شده که گفت: اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) میدانند که عبدالله بن مسعود نزدیکترین آنها به خداوند در روز قیامت است[۹].
اولین کسی که قرآن را بلند خواند
بلکه این مرد عقیده است که با آن عقیدهای که او را به اوج آسمان برد، حرکت کرد تا تمام هستی درس بزرگی را برای این دین و دعوت به خدا در شدیدترین موقعیتها از او بیاموزند.
از یحیی بن عروه بن زبیر از پدرش روایت شده که میگوید: بعد از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) اولین کسی که در مکه قرآن را با صدای بلند خواند، عبدالله بن مسعود ( رضی الله عنه) بود، میگوید: روزی اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) جمع شده بودند و میگفتند: قسم بخدا قریش هیچگاه این قرآن را با صدای بلند نشنیدهاند، چه کسی آن را به گوش آنها میرساند؟ ابن مسعود گفت: من. گفتند: ما بر تو میترسیم، ما مردی را میخواهیم که طایفه زیادی داشته باشد که اگر قریش خواستند به او حمله کنند، طایفهاش مانع آنها شود. گفت: رهایم کنید. خداوند آنها را از من منع میکند. ابن مسعود ( رضی الله عنه) دربامداد به مقام آمد و در حالی که قریش جمع شده بودند، با صدای بلند خواند: بسم الله الرحمن الرحیم: {لرَّحْمَنُ (۱) عَلَّمَ الْقُرْآنَ }. (الرحمن: ۱-۲). سپس به همین ترتیب جلو رفت. قریش تأمل کردند و گفتند: این چیست که ابن ام عبد میخواند؟ سپس گفتند: او قسمتی از آنچه را که بر محمد نازل شده است، میخواند. پس برخاستند و شروع به زدن او کردند و او از خواندن متوقف نمیشد تا جایی که سوره را تمام کرد. سپس نزد اصحابش رفت در حالی که صورتش زخمی شده بود. گفتند: این همان چیزی بود که از آن میترسیدیم. گفت: حال دشمنان خداوند آرام نیستند، اگر بخواهید فردا نیز مثل آن را برایشان میخوانم. گفتند: کافی است، به اندازه لازم آنچه را که خوشایندشان نبوده، برای آنها خواندهای[۱۰].
رشد و بزرگ شدن در سایه وحی
ابن مسعود ( رضی الله عنه) همواره همراه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود و شب و روز در سفر و حضر او را تنها نمیگذاشت.
بسیار چیزها از هدایت و راه و روش و اخلاق و علم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آموخت تا جایی که نزدیکترین اخلاق را به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) داشت. عبدالرحمن بن یزید میگوید: از حذیفه از نزدیکترین فرد به راه و روش و هدایت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) سؤال کردیم تا از او استفاده کنیم و او جواب داد: هیچ کس را که نزدیکترین راه و روش و هدایت را به راه و روش و هدایت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) داشته باشد، بهتر از ابن ام عبد – ابن مسعود- نمیشناسم[۱۱]و[۱۲].
جایگاه ابن مسعود ( رضی الله عنه) نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به درجه بالایی رسید که به هیچ ذهنی خطور نمیکرد، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به او اجازه داده بود که هر وقت میخواهد، میتواند بر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شود. روزی به او گفت: تو اجازه داری که حجاب و مانع را برداری و به راز من گوش فرا دهی تا وقتی که خودم تو را نهی میکنم[۱۳].
تا جایی که بعضی از صحابه ن در ابتدای رفت و آمد زیاد ابن مسعود ( رضی الله عنه) به خانه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) تصور میکردند که او جزو اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است.
اسود بن یزید میگوید: از ابوموسی اشعری ( رضی الله عنه) شنیدم که میگفت: من و برادرم از یمن آمدیم و مدتی که در آنجا ماندیم دیدیم که عبدالله بن مسعود مردی از خانواده پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است، چرا که رفت و آمد او و مادرش را به خانه او میدیدیم[۱۴]و[۱۵].
مبارزات او در راه خدا
ابن مسعود ( رضی الله عنه) در تمام جنگها همراه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) حضور داشته و هیچگاه از جنگی تخلف نورزیده است. بلکه حتی او در جنگ بدر نقش مهمی داشت، هنگامی که ابوجهل را کشت و آن بعد از این بود که پسران عفراء او را زخمی کرده بودند. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گفت: چه کسی نگاه میکند که چه بلایی بر سر ابوجهل آمده است؟ پس ابن مسعود ( رضی الله عنه) رفت و دید که پسران عفراء او را زخمی کردهاند و او بدنش سرد شده بود. گفت: تو ابوجهل هستی؟ سپس ریشش را گرفت و گفت: آیا بالاتر از این چیزی هست که مردی توسط قومش کشته شود؟[۱۶].
نکته: حافظ ابن حجر در میان این روایات و آن چهار نفری (معاذ بن عمرو بن جوح، معاذ و معوذ پسران عفراء و ابن مسعود) که ابوجهل را کشتهاند، اینگونه جمع بندی کرده است و میگوید: احتمال دارد که معاذ بن عفراء و معاذ بن عمرو به او حمله کرده باشند و او را گرفته باشند، همچنان که در صحیح آمده است و سپس معوذ او را ضربه زده و ابن مسعود سرش را بریده است که تمام اقوال در این نظر جمع میشوند[۱۷].
خداوند به وسیله این قرآن جایگاه اقوامی را بالا میبرد
از میان این افرادی که خداوند متعال شأن و منزلت آنها را بالا برد، عبدالله بن مسعود بود، همان کسی که همراه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود و قرآن را همچنانکه نازل شده بود از او یاد گرفت تا جایی که در خواندن قرآن و علوم آن یکی از بزرگان صحابه شد که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اصحابش را توصیه میکرد که قرآن را از عبدالله بن مسعود بیاموزند.
مسروق میگوید: نام عبدالله نزد عبدالله بن عمرو یاد شد و او گفت: عبدالله بن مسعود مردی بود که از زمانی که این حدیث را از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) شنیدم، او را دوست دارم، که رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: قرائت قرآن را از چهار نفر بیاموزید: از عبدالله بن مسعود – با او شروع کرد – سالم مولای ابوحذیفه، اُبی بن کعب و معاذ بن جبل[۱۸].
چرا ابن مسعود در چنین جایگاهی نباشد، در حالی که قرآن را مستقیماً از زبان خود پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شنیده است و آن را از چشمه گوارای او یاد گرفته است… برای درک بهتر منزلت او تصور کنید که قرآن را از زبان کسی که بر او نازل شده، میشنوید.
ابن مسعود ( رضی الله عنه) میگوید: قسم به خدایی که معبود به حقی غیر از او نیست، هر سورهای که از قران نازل شد، من میدانم که کجا نازل شده است، و هر آیهای که نازل شده میدانم که در مورد چه کسی نازل شده است، و اگر بدانم که کسی در کتاب خداوند از من عالمتر است سوار بر شتر میشوم تا به او برسم[۱۹].
شقیق بن سلمه میگوید: ابن مسعود ( رضی الله عنه) سخنرانی میکرد و میگفت: قسم بخدا هفتاد و چند سوره را از زبان خود پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گرفتم. قسم بخدا اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) میدانند که من عالمترین آنها به کتاب خدا هستم، اما بهترینشان نیستم.
شقیق میگوید: در آن حلقهها و جمعها مینشستم و به آنچه که میگفتند گوش میدادم و هیچگاه نشنیدم که کسی سخن او را رد کند و چیزی غیر از آن بگوید[۲۰].
قرآن از زبان او همان طور که نازل شده بود، خارج میشد.
از عبدالله نقل شده که رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) از میان ابوبکر و عمر میگذشت که عبدالله به نماز ایستاده بود. پس سوره نساء را شروع کرد و آن را به طور مفصل خواند، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گفت: کسی که دوست دارد قرآن را همانطور که نازل شده، یاد بگیرد، آن را به قرائت ابن ام عبد بخواند. سپس عبدالله شروع به دعا کرد، و رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) گفت: دعا کن که استجابت میشود. از جمله دعاهای ابن مسعود این بود: خدایا ایمانی برگشت ناپذیر و نعمتی فنا ناپذیر و همراهی پیامبرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) در بهشت برین را به من عطا بفرما. عمر ( رضی الله عنه) گفت: بخدا سوگند نزد عبدالله خواهم رفت و به برآورده شدن دعایش به او بشارت خواهم داد. زمانی که عمر نزد عبدالله آمد که به او بشارت بدهد، دید که ابوبکر ( رضی الله عنه) از او سبقت گرفته است و گفت: تو در هر خیری سبقت میگیری[۲۱].
پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هنگام شنیدن قرآن از ابن مسعود ( رضی الله عنه) گریه میکرد
پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) عبدالله بن مسعود ( رضی الله عنه) را بسیار دوست داشت که این امر روز به روز بیشتر میشد و بخاطر نشانههای تیزهوشی و نجابت و اخلاق والا و پیروی نیکو او را به خود نزدیک میکرد.
یک بار پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مشتاق شد که قرآن را از زبان ابن مسعود ( رضی الله عنه) بشنود، خوشا بحال چنین فضیلت بزرگی که تمام دنیا مساوی آن نیست.
عبدالله میگوید: رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) به من گفت: قرآن را برایم بخوان، گفتم: ای رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) من قرآن را بخوانم در حالی که بر تو نازل شده است؟ گفت: من میل دارم که آن را از دیگری بشنوم، پس سوره نساء را برای او خواندم تا به اینجا رسیدم که: {فَکَیْفَ إِذَا جِئْنَا مِن کُلِّ أمَّهٍ بِشَهِیدٍ وَجِئْنَا بِکَ عَلَى هَؤُلاء شَهِیدًا}. (نساء: ۴۱) «حال آنها چگونه است آن روزى که از هر امتى، شاهد و گواهى (بر اعمالشان) مىآوریم، و تو را نیز بر آنان گواه خواهیم آورد؟». پس او با پایش به من اشاره کرد در حالی که چشمانش پر از اشک شده بود[۲۲].
ساق پایی سنگینتر از کوه اُحد
روزها و شبها سپری میشد و حادثهای پیش آمد که جایگاه عبدالله بن مسعود را نزد خدا و رسولش برای مردم روشن کرد.
از ابن مسعود نقل شده که او گفت: مسواکی را از اراک(نام درخت چوب مسواک) جمع آوری میکردم. بادی وزید و چون ابن مسعود ساقهای نحیف و لاغری داشت شروع به لرزیدن کرد و مردم خندیدند. پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: چرا میخندید؟ گفتند: ای رسول خدا از نازکی ساق پای او. گفت: قسم به کسی که جانم در دست اوست، آنها در ترازوی اعمال او از کوه اُحد سنگینتر هستند[۲۳].
حتی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) برای او شهادت داد که او اهل ایمان و تقوا است.
ابن مسعود ( رضی الله عنه) میگوید: وقتی این آیه: {لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِیمَا طَعِمُواْ إِذَا مَا اتَّقَواْ وَّآمَنُواْ}. (مائده: ۹۳). «بر کسانى که ایمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند، گناهى در آنچه خوردهاند نیست; (و نسبت به نوشیدن شراب، قبل از نزول حکم تحریم، مجازات نمىشوند;) اگر تقوا پیشه کنند، و ایمان بیاورند» نازل شد، رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) به من گفت: به من گفته شده که تو جزو آنها هستی[۲۴].
روزی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به اصحابش گفت: از دو نفری که بعد از من میآیند از اصحابم، به ابوبکر و عمر اقتدا کنید، و از هدایت عمار بهره بگیرید، و به عهد ابن مسعود تمسک بجویید[۲۵]، و این سفارش بزرگی برای اصحاب بود که در خلال آن ارزش و جایگاه ابن مسعود فهمیده میشود.
و چرا اینگونه نباشد؟ در حالی که ابن مسعود ( رضی الله عنه) از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) تبعیت میکرد و تا آخرین روز حیات پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) قرآن را از او یاد میگرفت و همه چیز را در مورد قرآن از او یاد گرفت، و در قرآن و علوم آن بر سایر صحابه ن برتری داشت.
ابی ظبیان میگوید: ابن عباس به ما گفت: به چه قرائتی قرآن را میخواندید؟ گفتیم: قرائت عبدالله. گفت: هر سال یک بار تمام قرآن بر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) عرضه میشد و سالی که وفات کرد دو بار بر او عرضه شد و عبدالله شاهد نوشتن آن بوده است[۲۶].
جایگاه او بعد از وفات رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم)
ابن مسعود ( رضی الله عنه) همواره همراه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود و بر دین و ایمان خود پایدار بود… و کتاب خداوند را دنبال میکرد و سنت پیامبرش را حفظ میکرد، تا روزی که مدینه با مرگ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) تاریک شد و ابن مسعود بسیار ناراحت شد، چرا که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) محبوب او و رسول و معلم و استادش بوده است.. و تمامی اینها را در یک لحظه از دست داد و بعد از وفات پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اصحاب ن قدر ابن مسعود (رضی الله عنه) را میدانستند و جایگاه و منزلت او را میشناختند.
در زمان امیرالمؤمنین عمر ( رضی الله عنه)، عمر بن خطاب به کوفه نامه نوشت که من عمار را به عنوان امیر شما میفرستم و ابن مسعود ( رضی الله عنه) را به عنوان معلم و وزیر میفرستم و این دو نفر از اصحاب نجیب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و از شرکت کنندگان در بدر هستند. پس از آنها اطاعت کنید و به آنها اقتدا کنید و من عبدالله را بر خودم برای شما ترجیح میدهم[۲۷].
و اهالی کوفه او را بسیار دوست میداشتند به طوری که قبل و بعد از او کسی را بیشتر از او دوست نداشتهاند.
خوف و گریه ابن مسعود ( رضی الله عنه)
اینها صفحاتی مبارک از خوف و ترس او در مقابل خداوند متعال است.
مسروق میگوید: مردی به عبدالله گفت: چقدر دوست دارم که جزو بهشتیان باشم و از جمله مقربان باشم. عبدالله گفت: ولی اینجا مردی وجود دارد که دوست دارد وقتی مرد برانگیخته نشود… یعنی خودش.
حسن میگوید: عبدالله بن مسعود گفت: اگر میان بهشت و جهنم بایستم و گفته شود که یکی از آنها را انتخاب میکنی یا دوست داری خاکستر باشی؟ قطعاً دوست دارم خاکستر باشم.
ابی وائل میگوید: عبدالله گفت: دوست دارم که خداوند یکی از گناهانم را بیامرزد و آن اینکه نسبم را نشناسم[۲۸].
عون بن عبدالله از برادرش عبیدالله نقل میکند که گفت: وقتی که چشمها به خواب میرفت، عبدالله برمیخاست و من صدایی مانند صدای زنبور را از او میشنیدم[۲۹].
تواضع ابن مسعود ( رضی الله عنه)
حبیب بن ابی ثابت میگوید: روزی ابن مسعود ( رضی الله عنه) بیرون آمد و مردم دنبالش بودند، به آنها گفت: کاری دارید؟ گفتند: خیر، ولی میخواهیم با تو راه برویم. گفت: برگردید چرا که برای شما ذلت و برای من فتنه است.
حارث بن سوید میگوید: عبدالله گفت: اگر شما آنچه را که من در مورد خود میدانستم، میدانستید، شما را تشویق میکردم که بر سرم خاک بریزید[۳۰].
احترام به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) چه در حال حیات و چه بعد از آن
ابن مسعود ( رضی الله عنه) پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را بسیار دوست میداشت و به او احترام میگذاشت و میترسید که حتی یک حدیث را از او نقل کند که یک کلمه زیاد یا کم داشته باشد.
مسروق میگوید: روزی عبدالله برای ما صحبت میکرد و میگفت: رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) گفت، پس ناگهان لرزید تا جایی که لباسش نیز به لرزه درآمد و گفت: نزدیک یا شبیه این را گفت[۳۱].
عمرو بن میمون میگوید: در مورد سنتی با عبدالله بن مسعود اختلاف داشتم که من آن را از رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) نشنیده بودم، مگر اینکه او روزی حدیثی را بر زبان جاری کرد و گفت: رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) گفت، سپس ناراحت شد و عرق از پیشانیاش جاری شد، سپس گفت: سخنی نزدیک به این سخن را گفته است.
علقمه بن قیس میگوید: عبدالله بن مسعود هر پنج شنبه شب بر میخواست و حدیثی را میگفت: شبی از آن شبها از او شنیدم که بیش از یک بار گفت: رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود: … پس به او نگاه کردم که بر عصایش تکیه داده و عصایش میلرزد..!!
ترجیح ثواب آخرت بر شهوات نفسانی
احوص جشمی میگوید: بر ابن مسعود ( رضی الله عنه) وارد شدیم و او فرزندانی داشت، سه پسر که مانند دینار خوب بودند و ما از خوبی آنها تعجب کردیم و او به ما گفت: گویی به آنها غبطه میورزید. گفتیم: آری بخدا قسم، شخص مسلمان به امثال اینها غبطه میخورد. پس سرش را به سوی سقف خانه کوچکش که پرستو در آن لانه کرده و تخم گذاشته بود، بلند کرد و گفت: قسم به کسی که جانم در دست اوست، اینکه دستم به خاک قبر آنها خاک آلود شود نزد من محبوبتر است از اینکه لانه این پرستو بیافتد و تخمش بشکند.
قیس بن جبیر میگوید: عبدالله گفت: چه خوب هستند این دو امر ناخوشایند، مرگ و فقر. قسم بخدا اینها چیزی جز فقر و ثروتمندی نیستند، و من ترسی ندارم از اینکه به هر کدام آزموده شوم، چرا که حق خداوند در مورد هر یک از آنها واجب است، و اگر ثروتمند باشی باید به بیچارگان کمک کنی، و اگر فقیر باشی باید صبر کنی[۳۲].
جایگاه و مقام او در دل صحابه
زید بن وهب میگوید: من همراه عمر بن خطاب نشسته بودم که ابن مسعود آمد و نزدیک بود بخاطر کوتاهی ایشان از کسانی که نشسته بودند کوتاهتر دیده شود، وقتی عمر این صحنه را دید، خندید، سپس با او صحبت کرد و او را خوشحال کرد و خنداند در حالی که با ایشان ایستاده بود، هنگامی که او رفت عمر با چشم او را دنبال میکرد تا جایی که از نظر پنهان شد. سپس گفت: ظرفیست پر از علم[۳۳].
و در روایتی آمده که ظرفیست پر از فقه[۳۴].
برادر گرامی همراه من در این منظره ترسناک تأمل کن:
شعبی میگوید: عمر بن خطاب ( رضی الله عنه) در سفر با گروهی ملاقات میکند که عبدالله بن مسعود نیز در میان آنها بوده است و به مردی امر میکند که ندا سر دهد از کجا هستند؟
عبدالله جواب داد: از جاهای مختلف هستیم.
عمر گفت: چه میخواهید؟ گفت: البیت العتیق(کعبه).
عمر ( رضی الله عنه) گفت: عالمی در میان آنهاست و به آن مرد امر کرد که به آنها بگوید: کدام آیه قرآن بزرگترین است؟
عبدالله جواب داد:
{اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ}. (بقره: ۲۵۵).
«هیچ معبودى بحق نیست جز خداوند یگانه زنده، که قائم به ذات خویش است، و موجودات دیگر، قائم به او هستند; هیچگاه خواب سبک و سنگینى او را فرانمىگیرد; (و لحظهاى از تدبیر جهان هستى، غافل نمىماند;) آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است، از آن اوست; کیست که در نزد او، جز به فرمان او شفاعت کند؟! (بنابراین، شفاعت شفاعتکنندگان، براى آنها که شایسته شفاعتند، از مالکیت مطلقه او نمىکاهد.) آنچه را در پیش روى آنها (بندگان) و پشت سرشان است مىداند; (و گذشته و آینده، در پیشگاه علم او، یکسان است.) و کسى از علم او آگاه نمىگردد; جز به مقدارى که او بخواهد. (اوست که به همه چیز آگاه است; و علم و دانش محدود دیگران، پرتوى از علم بىپایان و نامحدود اوست) عرش او، آسمانها و زمین را دربرگرفته; و نگاهدارى آن دو (آسمان و زمین)، او را خسته نمىکند. بلندى مقام و عظمت، مخصوص اوست».
گفت: بگو کدام آیه محکمترین آیه است؟
ابن مسعود ( رضی الله عنه) گفت:
{إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ وَإِیتَاء ذِی الْقُرْبَى وَیَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنکَرِ وَالْبَغْیِ یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ}. (نحل: ٩٠)
عمر (رضی الله عنه) گفت: بگو کدام آیه جامعترین آیه است؟
ابن مسعود گفت: {فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ (۷) وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ}. (زلزله: ٧ – ٨).
عمر ( رضی الله عنه) گفت: بگو کدام آیه ترسناکترین آیه است؟
ابن مسعود گفت: {لَّیْسَ بِأَمَانِیِّکُمْ وَلا أَمَانِیِّ أَهْلِ الْکِتَابِ مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ وَلاَ یَجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِیًّا وَلاَ نَصِیرًا}. (نساء: ١٢٣).
عمر ( رضی الله عنه) گفت: بگو کدام آیه امیدار کنندهترین آیه است؟
ابن مسعود ( رضی الله عنه) گفت: {قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَهِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ}. (زمر: ۵٣).
عمر ( رضی الله عنه) گفت: آیا ابن مسعود در میان شماست؟ جواب دادند: آری[۳۵].
حبه بن جوین میگوید: وقتی که علی وارد کوفه شد چند نفر از اصحاب عبدالله نزد او آمدند. علی در مورد او از آنها سؤال کرد، تا جایی که فکر کردند آنها را امتحان میکند. گفت: من در مورد او مانند گفته شما و بلکه بهتر از آن را میگویم: قرآن را خواند، حلال آن را حلال و حرام آن را حرام دانست، فقیه دین و عالم به سنت است[۳۶].
ابوالأحوص : میگوید: ابوموسی نزد ما آمد، پس عبدالله و ابومسعود را نزد او دیدم که به قرآن نگاه میکردند و ساعتی با هم صحبت کردند، پس عبدالله ( رضی الله عنه) بلند شد و رفت، ابومسعود گفت: قسم بخدا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) کسی عالمتر از فردی که ایستاده – منظور ابن مسعود – را بجای نگذاشته است[۳۷].
از مسروق نقل شده که گفت: نزد اصحاب محمد نشسته بودم که آنها را مانند یک چشمه میدیدم که یک مرد را سیراب کرد و دو مرد را سیراب کرد و صد مرد را سیراب کرد و اگر تمام اهل زمین نزد او میآمدند، آنها را سیراب میکرد و عبدالله را از جمله این چشمه یافتم[۳۸].
از ابواسحاق نقل شده که گفت: از ابوالأحوص شنیدم که گفت: ابوموسی و ابومسعود هنگام وفات ابن مسعود حاضر بودند یکی از آنها به دیگری گفت، فکر میکنی کسی مثل او بعد از او بجای مانده باشد؟ گفت: به این خاطر چنین میگویی که هر گاه ما نبودیم او در حضور رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) بود و او اجازه داشت که در هر زمان بر رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) وارد شود[۳۹].
کلماتی که قلب را پر از نور میکند
هیچکدام از ما – بعد از این فضایل – تعجب نمیکنیم از اینکه منابع حکمت را از زبان ابن مسعود ( رضی الله عنه) بشنویم. بنابراین این چند جمله معطر از موعظهها و سخنان گرانبهایش را به شما تقدیم میکنم.
معن میگوید: عبدالله بن مسعود گفت: قلبها گاه مشتاق و با نشاط و گاه کسل و بینشاط است، نشاط و اشتیاق آن را غنیمت بشمارید و استفاده کنید، و در هنگام کسالت و خمودی آن را رها کنید.
از عون بن عبدالله نقل شده که عبدالله گفت: علم با کثرت روایت نیست، بلکه علم با خشیت و خوف از خداست.
منذر میگوید: عدهای از دهقانان نزد عبدالله بن مسعود ( رضی الله عنه) آمدند و مردم از سلامتی کامل آنها تعجب کردند، عبدالله گفت: شما کافر را دارای جسمی سالم و قلبی مریض میبینید و مؤمن را دارای قلبی سالم و جسمی مریض، و قسم بخدا اگر قلبهای شما مریض شود و جسمتان سالم باشد از جُعلان (نوعی پرنده موذی) نزد خداوند بیارزشتر هستید.
عبدالله گفت: هر شادی با اندوهی همراه است، و هر خانهای که پر از علم باشد، پر از عبرت است.
ضحاک بن مزاحم میگوید: عبدالله گفت: هر کدام از شما مهمان هستید و اموالتان امانت است و مهمان رفتنی است و امانت باید به صاحب آن برگردانده شود[۴۰].
عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود از پدرش نقل میکند که گفت: مردی نزد او آمد و گفت: ای اباعبدالرحمن سخنان مفیدی را به من یاد بده، عبدالله به او گفت: چیزی را شریک خدا قرار مده، و هر جا که توانستی با قرآن باش، و کسی که سخن حقی را به تو گفت: قبول کن، هر چند که از یک فرد دور و کینهتوز باشد، و هر کس که باطلی را به تو گفت آن را رد کن، هر چند که محبوب و نزدیک باشد.
عبدالله میگوید: حق، سنگین و سالم است و باطل، سبک و مسموم است و چه بسیار شهوتهایی که اندوه زیاد و طولانی را به دنبال دارند.
از عنبس بن عقبه نقل شده که گفت: عبدالله بن مسعود گفت: قسم به خدایی که خدایی غیر از او بحق وجود ندارد، بر روی زمین چیزی که نیاز به زندان طولانی داشته باشد، زبان است.
از عبدالرحمن بن عبدالله بن مسعود از پدرش نقل شده که گفت: وقتی که زنا و ربا در جایی رایج شود، به هلاک و نابودی آنجا اجازه داده شده است.
از قاسم نقل شده که گفت: مردی به عبدالله گفت: ای ابوعبدالرحمن مرا نصیحتی کن، گفت: خانهات را تمیز کن و زبانت را نگه دار و برای اشتباهانت گریه کن.
از عبدالرحمن بن یزید از عبدالله نقل شده که گفت: شما طولانیترین نماز را دارید، و از اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) بیشتر جهاد کردهاید، در حالی که آنها از شما فاضلترند، به او گفته شد: به چه چیزی فاضلترند؟ گفت: آنها در دنیا زاهدترین و مشتاقترین به آخرت بودند.
از ابوالأحوص نقل شده که گفت: هیچ یک از شما دینش را تقلیدی انتخاب نکند و اگر ایمان آورد خودش ایمان بیاورد و اگر کافر شد، خودش کافر شود ولی اگر مجبور شدید تقلید کنید، از مرده تقلید کنید، چرا که زنده از فتنه در امان نیست.
عبدالرحمن بن یزید میگوید: عبدالله گفت: مانند انسانهای بی اراده نباشید، گفتند: چه کسانی این گونه هستند؟ گفت: کسی که میگوید من همراه مردم هستم اگر آنها هدایت یافتند من نیز هدایت مییابم و اگر آنها گمراه شدند، من نیز گمراه میشوم.
آگاه باشید که خود را عادت بدهید که حتی اگر تمام مردم کافر شدند، کافر نشوید.
سلیمان بن مهران میگوید: روزی ابن مسعود همراه چند نفر از اصحاب ایستاده بود که یک بادیه نشین از آنجا رد شد و گفت: اینها برای چه چیزی جمع شدهاند؟ ابن مسعود ( رضی الله عنه) گفت: برای میراث محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) که آن را تقسیم کنند[۴۱].
هزیل بن شرحبیل از عبدالله نقل میکند که گفت: کسی که آخرت را بخواهد، در دنیا ضرر میکند، و کسی که دنیا را بخواهد، در آخرت ضرر میکند، ای قوم پس دنیای فانی را بر آخرت جاویدان ترجیح ندهید[۴۲].
عبدالرحمن بن حجیره میگوید: ابن مسعود ( رضی الله عنه) وقتی نشست گفت: شما در گذشت شب و روز دارای اجل ناقص و کارهای محفوظ هستید و مرگ ناگهان میرسد کسی که خیر کشت کند، احتمال دارد که رغبت درو کند، و کسی که شر بکارد، احتمالاً ندامت و پشیمانی درو میکند، و هر زارعی آنچه را که کشت میکند، میدرود. انسانهای قانع به سهم خود راضی هستند و انسانهای حریص به آنچه که برای آنها مقدر نشده است نمیرسند، پس کسی که به او خیری برسد، خداوند به او خیر رسانده است، و کسی که از شر در امان بماند، خداوند او را از شر حفظ کرده است. متقیان سرور هستند و فقها رهبر و همنشینی با آنان علم را زیاد میکند.
عبدالله میگوید: به آنچه که خداوند قسمت تو کرده راضی باش تا جزو ثروتمندترین مردم باشی، و از محرمات دوری کن تا جزو باتقواترین مردم باشی، و آنچه را که بر تو واجب شده ادا کن تا جزو عابدترین مردم باشی[۴۳].
حال وقت رفتن است
بعد از یک زندگی طولانی و پر از علم و ترس و جهاد و بذل و فداکاری و رحمت و تواضع، ابن مسعود ( رضی الله عنه) بر بستر مرگ آرمید و لحظه ملاقات با محبوبش فرا رسید همان کسی که قلبش مملو از او بود و بارها از او آموزش دیده بود.
در حالی که ابن مسعود ( رضی الله عنه) در بستر بود، عثمان بن عفان ( رضی الله عنه) نزد او آمد و از او عیادت کرد.
از ابوظبیه نقل شده که گفت: عبدالله مریض شد و عثمان از او عیادت کرد و گفت: چه دردی داری؟ گفت: گناهانم. گفت: چه چیزی میل داری؟ گفت: رحمت پروردگارم. گفت: آیا طبیب برایت بیاورم؟ گفت: طبیب مرا مریض کرده است. گفت: آیا به عطایا برای تو امر کنم. گفت: نیازی به آن ندارم[۴۴].
ابن مسعود در مدینه درگذشت و در بقیع دفن شد تا به محبوبانش ملحق شود.
خداوند از او و سایر صحابه راضی و خشنود باد.
……………………………………..
منبع: کتاب شاگردان مکتب نبوت
تألیف: محمود المصری
behnegara@yahoo.com
لطفا مقاله زیر را منتشر کنید
ارزیابی میزان ایمان و تقوای صحابه (رض)ـ
در ارزیابی میزان ایمان و تقوی صحابه، یک نگاه جامع الأطراف لازم است تا تعصبها موجب نشود که انسان حق را نبیند، در این بحث در قرآن و أحادیث مطالبی هست که مختصرا إشاره میکنیمـ
الف : خداوند در سوره یس خطاب به پیامبر میفرماید تو از رسولان هستی «إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلین»…. تا قومی که پدرانشان انذار نشده بودند و خود آنها در غفلت بسر میبردند را انذار دهی «لِتُنْذِرَ قَوْماً ما أُنْذِرَ آباؤُهُمْ فَهُمْ غافِلُون» روشن است که «قَوْماً» در آیه همان قوم عرب هستند که قرنها پیامبری نداشتند و بعد از قرنها محرومیت از پیامبران، حضرت محمد (ص) بسوی آنها آمده است تا در جزیره العرب آنها را به دین اسلام دعوت کند و از جانب خداوند انذارهای لازم را به آنها برساند؛ بنابراین بخوبی روشن است «قَوْماً» در آیه همان عموم صحابهاند که گرچه آنها با اظهار شهادتین مسلمان شدند، ولی أکثر آنها ایمان واقعی نداشتند؛ زیرا خداوند بعد از خبر دادن از فرستاده شدن حضرت محمد (ص) به سوی صحابه بلا فاصله خبر میدهد که این قوم اکثرشان ایمان واقعی نمیآورند و صریحا میگوید : «لَقَدْ حَقَّ الْقَوْلُ عَلى أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُون» و باز در چند آیه بعد تأکید میکند که آنها هر گز ایمان نخواهند آورد «وَ سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ» خداوند این هشدار را با تأکید به مسلمانان داده تا مسلمانان برای صحابه تقدس قائل نشوند؛ بنابراین این بخش از سوره یس صریحا به ما هشدار میدهد که نباید اکثر صحابه پیامبر را مؤمن واقعی دانست زیرا که خداوند در مورد آنها فرموده «فَهُمْ لا یُؤْمِنُون».ـ
ب : میزان تقوا و ایمان عموم صحابه را میتوان از قصه افک فهمید، در این داستان ابتدا توسط گروهی اندک به امالمؤمنین عایشه (رض) تهمت زنا زده شد «إِنَّ الَّذینَ جاؤُ بِالْإِفْکِ عُصْبَهٌ مِنْکُم»، اما سپس این بهتان عظیم توسط عموم صحابه (جز افراد اندکی) ادامه یافت و عموم آنها این بهتان عظیم را تلقی به قبول کرده و آن را دهان به دهان نقل میکردند، و این تهمتزنی بزرگ را چیز سادهای میپنداشتند «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیم»، روشن است که مؤمن واقعی چنین بهتان عظیمی را حتی حاضر نیست بشنود، چه رسد به این که آن را قبول کند و نشر دهد، مخصوصا اگر این تهمت متوجه مادر خودش و ناموس رسول الله باشد، این کار شدنی نیست مگر از ناحیه افراد بیایمان یا ضعیف الإیمان؛ بنابراین این داستان نشان میدهد که عموم صحابه یا ایمان واقعی نداشتند یا بسیار ضعیف الإیمان بودند؛ و در اینجا جای این سؤال از أهل تسنن است که چگونه عقلای أهل تسنن در نقل حدیث از پیامبر، بدون جرح و تعدیل، به عموم صحابه اعتماد میکنند؟ حال آن که آنها حتی از تهمت زنا به مادرشان و ناموس رسول الله پروائی نداشتند و چنین تهمتزدنی برایشان ساده بود «وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً»؟؛ آیا انسان عاقل، در دینش که از خطیرترین امور است میتواند به آنها اعتماد کند!؟ و میتواند بگوید که آنها در نقل أحادیث دروغ نمیگفتند و أحادیث را آنگونه که از پیامبر میشنیدند نقل میکردند!؟ روشن است نه؛ زیرا کسی که از تهمت زنا به مادرش ابائی ندارد و این کار برایش ساده است، از دروغ هم ابائی ندارند ـ
ج : همچنین میزان آخرت گرائی صحابه و همراهی آنها نسبت به پیامبر را میتوان از آیات آخر سوره جمعه شناخت، طبق روایات وارده پیامبر در روز جمعهای مشغول خواندن خطبه نماز جمعه بود که کاروانی همراه با طبل و دهل وارد مدینه شد، با شنیدن سر و صدای کاروان، عموم صحابه، نماز و مسجد و پیامبر را رها کردند و شتابان بسوی کاروان تجارتی رفتند و طبق حدیثی که بخاری در صحیحش از جابر نقل میکند (ج ۴ ، ص ۶۷) از همه صحابه فقط ۱۲ نفر کنار پیامبر ماندند و نماز و مسجد و پیامبر را رها نکردند، و در اینجا بود این آیه نازل شد که «وَ إِذا رَأَوْا تِجارَهً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَیْها وَ تَرَکُوکَ قائِما»؛ این رفتار صحابه چنان توهینآمیز و زشت بود که طبق روایتی که ابن کثیر شامی ذیل این آیه در تفسیرش نقل میکند پیامبر وقتی دید که جز افراد اندکی در کنار او نیستند فرمود «و الذی نفسی بیده لو تتابعتم حتى لم یبق منکم أحد لسال بکم الوادی نارا» (بخدائی که جانم در دست او است اگر همهتان رفته بودید سیل آتش همه شما را به بیابان میبرد).
د : اما جمله «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه» در آیه «وَالسَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ.. » در مورد عموم صحابه نیست زیرا السَّابِقُونَ الأَوَّلُونَ عده اندکی از صحابه بودند چون آنها گروهی بودند از مهاجرین و انصار که در مراتب دینداری از دیگران سبقت گرفتند، و نه تنها سبقت گرفتند بلکه جزو نفرات أول سبقت گیرندگان بودند، و روشن است افرادی با این خصوصیات، افراد اندکی بودهاند، مثل این که وقتی گفته میشود نفرات اول کنکور فلان امتیاز را دارند این افراد تعداد انگشتشماری بیش نیستندـ
همچنین مشخصاتی که در آیه «وَالَّذِینَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالَّذِینَ آوَواْ وَّنَصَرُواْ أُولَئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَّهُم مَّغْفِرَهٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ » گفته شده، جز بر افراد اندکی از صحابه منطبق نیست؛ زیرا از مشخصات شمرده شده در این آیه جهاد و نصرت دین است؛ ولی عموم صحابه اهل جهاد حقیقی و نصرت واقعی نبودهاند چنانکه از آیه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاهِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَهِ فَما مَتاعُ الْحَیاهِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَهِ إِلاَّ قَلیل» و از آیه «إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّه..» بخوبی روشن میشودـ
د : اما از نظر روایات کافی است به أحادیث حوض مراجعه کنید و ببینید که طبق این روایات أکثر صحابه به جهنم خواهند رفت برای نمونه در این روایت تأمل کنید «عن أبی هریره عن النبی صلى الله علیه وسلم قال بینا أنا قائم فإذا زمره حتى إذا عرفتهم خرج رجل من بینی وبینهم فقال هلم فقلت این؟ قال إلى النار والله، قلت وما شأنهم؟ قال إنهم ارتدوا بعدک على أدبارهم القهقرى ثم إذا زمره حتى إذا عرفتهم خرج رجل من بینی وبینهم فقال هلم قلت این؟ قال إلى النار والله قلت ما شأنهم؟ قال إنهم ارتدوا بعدک على أدبارهم القهقرى فلا أراه یخلص منهم إلا مثل همل النعم» (صحیح البخارى ج ۷ ص ۲۰۸) بر أساس این حدیث صحیح بخاری، صحابه گروه گروه به جهنم خواهند رفت و نسبت افراد ناجی آنها به افراد گرفتار جهم مثل تعداد اندک گوسفندان راه یافته به آغل است نسبت به همه گوسفندان یک گله بدون سرپرست و رها شده در بیابان ـ
بنابراین ما نباید در مورد صحابه غلو کنیم البته ما از این که آنها گرفتار جهنم بشوند خوشحال نیستیم بلکه برای آنها باید استغفار کنیم؛ ولی انسان عاقل نباید دین و آخرتش را به سرنوشت گروهی گره بزند که آیات و روایات فراوانی در مذمت اکثریت آنها وارد شده است.