اهمیت علم و علما از دیدگاه قرآن و سنت
اهمیت علم و علما از دیدگاه قرآن و سنت الحمد الله رب العالمین، و أفضل الصلاه و أتم التسلیم علی سیدنا محمد النبی الأمی و علی آله و صحبه أجمعین، یا ربنا لک الحمد کما ینبغی لجلال وجهک و عظیم سلطانک،اللهم لک الحمد، و بک المستعان و لا حول و لا قوه الا بک. مقدمه: […]
اهمیت علم و علما از دیدگاه قرآن و سنت
مقدمه:
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ (۱) خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ (۲) اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ (۳) الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (۴) عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ (۵). [۱]
( ای محمّد ! بخوان چیزی را که به تو وحی میشود . انسان را از خون بسته آفریده است. بخوان! پروردگار تو بزرگوارتر و بخشندهتر است همان خدائی که به وسیله قلم (انسان را تعلیم داد و چیزها به او) آموخت دو چیزهائی را آموخت که نمی دانست). [۲]
یکی از نیازهای اساسی بشر رسیدن به کمال است و برای رسیدن به کمال و سعادت، باید راه های گوناگونی را طی کرد.
یکی از راه های رسیدن انسان به کمال، حاصل نمودن علم و محبت با علمای دین است؛ چرا که عبادات، معاملات، معاشرات، مناکحات و … همگی نیازمند به وجود علم و علما هستند. اگر انسان برای رسیدن به علم و نزدیکی و محبت با علما کوشش کند، نتیجهی مفیدی عاید او خواهد شد؛ چون هر کسی که در طلب علم خارج شود در راه خداست تا مادامی که دوباره به وطن خویش باز گردد.
یکی از چیزهایی که رسول اکرم – صلى الله علیه وسلم – نزد خداوند متعال برای افزایش آن دعا فرموده، همان افزونی در علم است که خداوند متعال در قرآن میفرماید: (وَقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا) [۳] (بگو: پروردگارا! (در پرتو قرآن) بر دانشم بیفزا (و از قرآن و ابعاد مختلف آن آگاهترم فرما). [۴]
خدوند متعال در این آیه رسولش را امر به طلب افزونی علم فرموده، همان طور در حدیث آمده که رسول – صلى الله علیه وسلم – چنین دعا میکرد « اللهم انفعنی بما علمتنی و علمنی ما ینفعنی و زدنی علما والحمد لله على کل حال و أعوذ بک ربی من حال النار». [۵]
(بار خدایا! از آن چه به من آموختهای، بهرمندم گردان، و آنچه مایهی بهرهمندی من است، به من بیاموزان و ستایش در هر حال از آنِ خداست پناه میبرم از اهل دوزخ).
طلب کردن علم از آن است فرض
که بی علم کسی را به حق راه نیست
کسی ننگ دارد ز آموختن
که از ننگ نادانی آگاه نیست
بر تمام مردم دنیا فرض میباشد که در به وجود آوردن علمای حقانی بکوشند؛ وقتی که وجود علما فرض کفایه شد، اگر گروهی برای این کار همت گمارند، این فرض از گردن بقیه ساقط میشود و گر نه تمام مردم گناه کار خواهند شد.
علم اگر اندک بود، خوارش مدار
زآنکه علم دارد قدر بیشمار
اگر یک عالم، هر چه قدر هم بد باشد وجودش ضروری است؛ چرا که در تمام مسائل شرعی ما نیازمند علما هستیم.
تعریف لغوی و اصطلاحی علم و عالم:
علم در لغت: یعنی دانستن چیزی همراه با حقیقت آن.
علم از یک لحاظ به دو قسم تقسیم میشود: علم نظری و علم عملی.
تعریف علم نظری: آن است که بعد از ادراک، کامل میشود، یعنی بعد از حصول به آن، نیاز به عمل نیست؛ مثل علم توحید باری تعالى، فرشتگان، کتابهای آسمانی، علم رسولان و شناخت سخنانی که نیاز به عمل ندارد.
تعریف علم عملی: آن است که بدون عمل، کامل نخواهد شد، مثل علم نماز، روزه، زکات، حج و غیره که زمانی مفید واقع میشود که به آن عمل شود.
تقسیم دیگر علم، به عقلی و سمعی است.
تعریف علم عقلی: آن است که با اندیشهورزی و تأمل حاصل شود.
تعریف علم سمعی: آن است که با شنیدن حاصل میشود.
تعریف علم در اصطلاح شرع: مراد از علم، کتاب الله و سنت رسول الله – صلى الله علیه وسلم – است که با ادراک و عمل و عقل و سمع حاصل میشود.
خداوند میفرماید: (هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ) [۶]
بگو : آیا کسانی که (وظیفه خود را در قبال خدا) میدانند، با کسانی که (چنین چیزی را) نمی دانند، برابر و یکسانند ؟ ! (هرگز) تنها خردمندان (فرق اینان را با آنان تشخیص میدهند، و از آن) پند و اندرز میگیرند. [۷]
(قُلْ لَا یَسْتَوِی الْخَبِیثُ وَالطَّیِّبُ). (ای پیغمبر ! به مردم) بگو : ناپاک و پاک (و حرام و حلال) مساوی نیستند. [۸]
(وَمَا یَسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ (۱۹) وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ (۲۰) وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ (۲۱). نابینا و بینا یکسان نیست. [مراد جاهل و عالم ، و گمراه و راهیاب است.] و تاریکیها و نور هم یکسان نمی باشد. [«الظُّلُمَاتُ»: تاریکیهای کفر مراد است . «النُّورُ» : نور ایمان مراد است .] و سایه و گرمای سوزان هم یکی نیست. [مراد بهشت است. «الْحَرُورُ»: باد داغ و سوزان. گرمای سوزان. مراد دوزخ است.]. [۹]
(لَا یَسْتَوِی أَصْحَابُ النَّارِ وَأَصْحَابُ الْجَنَّهِ). بهشتیان و دوزخیان یکسان و برابر نیستند. [۱۰]
در آیات ذکر شده فوق خداوند برتری هفت چیز را بر هفت چیز دیگر ذکر کرده است. امام غزالی – رحمه الله علیه – و برخی دیگر از علمای راستین گفتهاند که مراد از هفت مورد علم، پاکی، بهشت، بینایی، نور، سایه و زنده، همان علم است و هدف از هفت چیز مقابل و ضد آنها، جهل است. همهی هفت مثال، مساوات علم و جهل را نفی کرده است. [۱۱]
تعرف عالم:
شخصی از رسول خدا – صلى الله علیه وسلم – پرسید: عالم کیست؟ آن حضرت – صلى الله علیه وسلم – فرمودند: «آن شخص که بیشتر از الله بترسد». [۱۲]
از حضرت جابر – رضی الله عنه – روایت شده است که پیامبر – صلى الله علیه وسلم – فرمودند: «عالم کسی است که در کلام الهی، از فکر و اندیشه کار گیرد ، و بر طاعت او تعالى عامل باشد، و از کارهای ناخشنود کنندهی او تعالى اجتنتاب ورزد». [۱۳]
امام غزالی – رحمه الله علیه – میفرماید: «مراد از علما، فقط آن کسی هستند که در خصوص مسایل هستی، نظری صحیح ارائه داده یا در کاینات تفکر و اندیشه کرده، به یگانگی خدا پی ببرید، اگر چه آنان طبق ضابطه، عالم نباشند». [۱۴]
حضرت حسن بصری – رحمه الله علیه – گفته است: «عالم کسی است که از پروردگار رحمان غایبانه بترسد و به اموری راغب و مایل باشد که خداوند متعال در آن رغبت دارد و از اموری که خدای سبحان از آنها ناراضی است، اعراض کند». [۱۵]
در جایی دیگر میفرماید: «عالم کسی است که در نهان و آشکار از خدا بترسد، و هر آنچه خدا به آن ترغیب نموده، مرغوب او و آن چه در نزد حضرتش ناپسند باشد، از آن نفرت داشته باشد». [۱۶]
هفت نعمت علم به انبیاء:
(وَعَلَّمَ آَدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا). سپس به آدم نامهای (اشیاء و خواصّ و اسرار چیزهائی را که نوع انسان از لحاظ پیشرفت مادی و معنوی آمادگی فراگیری آنها را داشت، به دل او الهام کرد و بدو) همه را آموخت. [۱۷]
(وَعَلَّمْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْمًا). از جانب خویش بدو _ حضرت خضر- علم فراوانی داده بودیم. [۱۸]
(وَعَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ). مرا از تعبیر خواب ها آگاه ساخته ای. [۱۹]
(وَعَلَّمْنَاهُ صَنْعَهَ لَبُوسٍ لَکُمْ). و بدو ـ حضرت داوودـ ساختن زره را آموختیم. [۲۰]
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّیْرِ). ای مردم ! به ما (درک) سخن پرندگان (و نحوه ی سخن گفتن با آنها، به وسیله ی خداوند بزرگوار) آموخته شده است.
(وَیُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَالتَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ) و بدو خط و کتابت، و دانش راستین و سودمند ، و تورات و انجیل می آموزد. «یُعَلِّمُهُ الْکِتَابَ»: مراد این است که عیسی باسواد خواهد بود؛ نه بیسواد. [۲۲]
(عَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ).
به تو ـ پیامبر – صلى الله علیه وسلم – ـ آموخته است که نمیتوانستی (جز در پرتوِ وحی) آن را بیاموزی و بدانی. [۲۳]
حضرت آدم – علیه السلام – به برکت علم، معلم فرشتگان شد.
حضرت خضر – علیه السلام – به برکت علم، استاد پیامبر بزرگواری چون حضرت موسی – علیه السلام – شد.
حضرت یوسف – علیه السلام – به برکت علم از زندان آزاد شد و به وزارت مصر رسید.
حضرت داوود – علیه السلام – به برکت علم، به پادشاهی رسید.
حضرت سلیمان – علیه السلام – به برکت علم، به ملک سبا دست یافت.
حضرت عیسی – علیه السلام – به برکت علم، تهمتی را که به مادرش زده بودند را از او زدود.
حضرت محمد – صلى الله علیه وسلم – به برکت علم خود به ختم نبوت و شفاعت عظمى و خلافت سر افراز شد. [۲۴]
فضیلت علم و علما از قرآن:
(فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمَانَ وَکُلًّا آَتَیْنَا حُکْمًا وَعِلْمًا).
ما بهترین راه حل در مسأله قضاوت را به سلیمان فهماندیم، و به هریک از آن دو داوری و دانش آموختیم. [۲۵]
(إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ).
تنها بندگان دانا و دانشمند، از خدا، ترس آمیخته با تعظیم دارند. قطعاً خداوند توانا و چیره ( در کار جهان آرائی است ) و بس آمرزگار (برای بندگان توبه کار و امیدوار به الطاف کردگاری) است. [۲۶]
(هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ).
بگو: آیا کسانی که (وظیفهی خود را در قبال خدا) میدانند، با کسانی که (چنین چیزی را) نمیدانند، برابر و یکسانند؟! (هرگز). تنها خردمندان (فرق اینان را با آنان تشخیص می دهند، و از آن) پند و اندرز میگیرند . [۲۷]
(یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آَمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ).
خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و بهره از علم دارند، درجات بزرگی می بخشد. [۲۸]
صفات کلی علما در قرآن:
به طور کلی در قرآن پنج منقبت بزرگ برای علما تنصیص شده است که عبارتاند از:
۱ـ ایمان:( وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آَمَنَّا). [۲۹]
۲- توحید: شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُو(. [۳۰]
۳ـ بکاء برای خداوند متعال: (قُلْ آَمِنُوا بِهِ أَوْ لَا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا).
کسانی که قبل از نزول قرآن، دانش و آگهی بدیشان داده شده است (و با تورات و انجیل راستین سروکار داشته اند)، هنگامی که قرآن بر آنان خوانده می شود، سجده کنان بر رو میافتند (و سر تسلیم در برابر خدا فرود می آورند و او را سپاس می گویند که ایشان را با نعمت ایمان نواخته است). [۳۱]
۴ـ خشوع:( قُلْ آَمِنُوا بِهِ أَوْ لَا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذَا یُتْلَى عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا (۱۰۷) وَیَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنْ کَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولًا (۱۰۸) وَیَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعًا). [۳۲]
بگو: (ای کافران ! می خواهید) به قرآن ایمان بیاورید یا ایمان نیاورید، (اختیار خوشبختی و بدبختی خودتان را دارید، ولی بدانید که اعجاز و حقیقت قرآن روشن است) و کسانی که قبل از نزول قرآن ، دانش و آگهی بدیشان داده شده است (و با تورات و انجیل راستین سروکار داشته اند)، هنگامی که قرآن بر آنان خوانده می شود ، سجده کنان بر رو می افتند (و سر تسلیم در برابر خدا فرود می آورند و او را سپاس می گویند که ایشان را با نعمت ایمان نواخته است). و (در حال این سجده عاشقانه) می گویند: پروردگارمان پاک و منزّه است (از این که در وعده نعمت بهشت و وعید عذاب دوزخ خلاف کند) مسلّماً وعده پروردگارمان انجام شدنی است . و (بار دیگر) بر چهره ها فرو می افتند و می گریند و (اشک شادی می ریزند، و مواعظ قرآن) بر تواضع آنان (در برابر خدا) می افزاید.
۵ـ خشیت: (إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ).
تنها بندگان دانا و دانشمند، از خدا، ترس آمیخته با تعظیم دارند. [۳۳]
فضیلت علم و علما از سنت:
«مَنْ یُرِدْ اللَّهُ بِهِ خَیْرًا یُفَقِّهْهُ فِی الدِّینِ».
آنکه خداوند به او ارادهی خیر کند، در دین دانشمندش سازد. [۳۴]
«طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ». [۳۵]
طلب علم بر هر شخص مسلمان فرض است.
«مَنْ سَلَکَ طَرِیقًا یَطْلُبُ فِیهِ عِلْمًا سَلَکَ اللَّهُ بِهِ طَرِیقًا مِنْ طُرُقِ الْجَنَّهِ، وَإِنَّ الْمَلائِکَهَ لَتَضَعُ أَجْنِحَتَهَا لِطَالِبِ الْعِلْمِ رِضَاءً بِمَا یَصْنَعُ، وَإِنَّ فَضْلَ الْعَالِمِ عَلَی الْعَابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ لَیْلَهَ الْبَدْرِ عَلَى سَائِرِ الْکَوَاکِبِ، وَإِنَّ الْعَالِمَ لَیَسْتَغْفِرُ لَهُ مَنْ فِی السَّمَوَاتِ وَمَنْ فِی الأَرْضِ حَتَّی الْحِیتَانُ فِی جَوْفٍ مِنَ الْمَاءِ، وَإِنَّ الْعلما وَرَثَهُ الأَنْبِیَاءِ، وَإِنَّ الأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَارًا وَلا دِرْهَمًا، وَرَّثُوا الْعِلْمَ فَمَنْ أَخَذَهُ فَقَدْ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ». [۳۵]
از ابو درداء – رضی الله عنه – روایت شده که گفت از رسول – صلى الله علیه وسلم – شنیدم که می فرمود: آنکه در راهی رود که در آن طلب علم کند، خداوند برایش راهی را به سوی بهشت آسان می کند. و همانا فرشتگان بواسطهی رضایتی که از کارش دارند، بالهای خود را برای طالب علم میگسترانند و همهی کسانی که در زمین و آسماناند، حتی ماهیها در آب، برای عالِم آمرزش میطلبند و فضیلت عالِم بر عابد مانند فضیلت ماه شب چهارده بر دیگر ستارههاست و این که علما میراثبر پیامبراناند و پیامبران درهم و دیناری به میراث نگذاشتند، بلکه علم را به ارث گذاشتند، کسی که آن را گرفت، بهرهی وافر گرفته است.
«فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَی الْعَابِدِ سَبْعُونَ دَرَجَهً مَابَیْنَ کُلِّ دَرَجَتَیْنِ کَمَا بَیْنَ السَّمَاءِ والأَرْضِ». [۳۷]
برتری عالم بر عابد هفتاد درجه است که ما بین هر دو درجه همانند ما بین آسمان و زمین است.
«قَالَ رَسُولُ – صلى الله علیه وسلم – فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَی الْعَابِدِ کَفَضْلِی عَلَی أَدْنَاکُمْ». [۳۸]
رسول – صلى الله علیه وسلم – فرمودند: برتری عالم بر عابد مانند برتری من بر ادناترین شماست.
«عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ بِحَدِیثٍ یَرْفَعُهُ قَالَ: النَّاسُ مَعَادِنُ کَمَعَادِنِ الْفِضَّهِ وَالذَّهَبِ خِیَارُهُمْ فِی الْجَاهِلِیَّهِ، خِیَارُهُمْ فِی الْإِسْلَامِ إِذَا فَقُهُوا وَالْأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجَنَّدَهٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ وَمَا تَنَاکَرَ مِنْهَا اخْتَلَفَ». [۳۹]
از ابو هریره – رضی الله عنه -روایت است که: پیامبر – صلى الله علیه وسلم – فرمود: مردم معادنی هستند مانند معدن های طلا ونقره، برترشان در جاهلیت، برترشان در اسلام است، البته هرگاه دانشمند شوند. و ارواح مانند لشکرهای گرد آمده ایست، آنچه از آنها با هم شناخت حاصل نماید، با هم الفت می گیرد و آنچه از آنها با هم شناخت حاصل نکند، با هم اختلاف میکند.
«الْعِلْمُ حَیَاهُ الإِسْلاَمِ وَعِمَادُ الإیمَانِ وَمَنْ عَلِمَ عِلْماً أَتَمَّ الله لَهُ أَجْرَهُ وَمَنْ تَعَلَّمَ فَعَمِلَ عَلَّمَهُ الله مَالَمْ یَعْلَمْ». [۴۰]
علم زندگانی اسلام و ستون ایمان است، کسی که حصهای از علم یاد بگیرد، خداوند به طور کامل مزدش را میدهد و کسی تعلیم گرفت سپس بر آن عمل نمود، خداوند متعال آن چیزهای را که نمی داند به او تعلیم میدهد.
«لَا حَسَدَ إِلَّا فِی اثْنَتَیْنِ رَجُلٌٍ آتَاهُ اللَّهُ مَالًا فَسُلِّطَ عَلَى هَلَکَتِهِ فِی الْحَقِّ وَرَجُلٌٍ آتَاهُ اللَّهُ الْحِکْمَهَ فَهُوَ یَقْضِی بِهَا وَیُعَلِّمُهَا». [۴۱]
غبطه جایز نیست مگر در دو مورد. یکی، شخصی که خداوند به او مال و ثروت داده و به او همت بخشیده است تا آن را در راه خدا خرج کند. دوم، کسی که خداوند به او علم و معارف شرعی عنایت فرموده و او از علم خود، دیگران را بهره مند میسازد و با عدالت، قضاوت می کند.
«قَالَ صَفْوَانُ بْنُ عَسَّالٍ: أَتَیْتُ النَّبِیَّ – صلى الله علیه وسلم – وَهُوَ فِی الْمَسْجِدِ مُتَّکِئٌ عَلَی بُرْدٍ لَهُ أَحْمَرَ، فَقُلْتُ لَهُ: یَا رَسُولَ الله، إِنِّی جِئْتُ أَطْلُبُ الْعِلْمَ، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِطَالِبِ الْعِلْمِ، إِنَّ طَالِبَ الْعِلْمِ لَتَحُفُّهُ الْمَلاَئِکَهُ بِأَجْنِحَتِهَا، ثُمَّ یَرْکَبُ بَعْضُهُمْ بَعْضًا، حَتَّى یَبْلُغُوا السَّمَاءَ الدُّنْیَا مِنْ مَحَبَّتِهِمْ لِمَا یَطْلُبُ». [۴۲] صفوان بن عسال میگوید: «نزد پیامبر – صلى الله علیه وسلم – آمدم در حالی که در مسجد بر چادر سرخ رنگش تکیه زده بود، پس به او گفتم: ای پیامبر خدا! من به خاطر طلب علم آمدهام. پس فرمودند: مرحبا بر طالب علم! همانا فرشتگان با بالهایشان طالبان علم را احاطه میکنند، سپس بالای یک دیگر قرار میگیرند تا اینکه تا آسمان اول میرسند به خاطر محبتشان برای علم».
علم در کتابهای گذشته:
حضرت ابن عباس – رضی الله عنه – فرمودند: «حضرت سلیمان بن داوود را در بین علم، مال و حکومت مخیر کردند تا یکی از آن سه را انتخاب نماید؛ وی علم را اختیار نماید، پس مال و حکومت هم داده شد.
در تورات خداوند تعالى به حضرت موسی – علیه السلام – دستور داده بود: «عظم الحکمه»، یعنی: علم را تعظیم کن. و ثابت است که این پیامبر اولوالعزم برای کسب علم چنان تلاش نمود که حتی برای یادگیری فقط سه مسئله از خضر – علیه السلام – همراه حضرت یوشع – علیه السلام – پیاده سفری طولانی نمود، در حالی که توشهی سفرش فقط یک ماهی بود و بس. [۴۳]
در زبور خطاب به حضرت داوود – علیه السلام – آمده: ای داود! به احبار و رهبان بنی اسریئل بگو که بروند و متقین را تعلیم نماییند و اگر در میان آنها متقی نباشد، با علمای آنها گفت وگو کنند، و اگر علما نباشند، عقلایشان را موعظه کنند که تقوا، علم و عقل نجات دهندهی بنده هستند.
الله تعالى به حضرت داوود – علیه السلام – وحی فرمود: ای داوود! وقتی علما امر به معروف را و نهی از منکر را ترک کنند، رعب و هیبت آنها از بین برود و به جای آنها افراد پست و بد، با هیبت شوند. [۴۴]
در انجیل فرموده: «وای بر کسی که علم را فرا میگیرد ولی در آن مسیر تلاش نمیکند». [۴۵]
حضرت داوود – علیه السلام – ارشاد الله تعالى را نقل کردهاند: «هر عالمی که خواهش دنیا را بر محبت من ترجیح میدهد، کمترین معاملهای که با او میکنم این است که لذت مناجات خود او را محروم میسازم؛ زیرا او از محبت من دور میماند. [۴۶]
مقام علم و علما در دنیا و آخرت:
قال رسول – صلى الله علیه وسلم – «من لم یرحم صغیرنا ویجل کبیرنا فلیس منا و یعرف عالمنا».
«از ما نیست کسی که به بزرگسالان ما احترام نگذرد و بر کوچکان ما رحم نکند و قدر علمای ما را نداند». [۴۷]
در روایتی آن حضرت – صلى الله علیه وسلم – فرمودند: «سه گروه چناناند که خداوند اجازه میدهد تا در حق افراد امت شفاعت نمایند و آن سه گروه، انبیاء، علما و شهداء هستند». [۴۸]
آن حضرت – صلى الله علیه وسلم – فرمودند: «روزی از جبرئیل پرسیدم: از اعمال امت من کدام عمل افضل است؟ گفت: علم. گفتم: بعد از علم؟ گفت: نظر به چهرهی عالم ربانی و نشستن در مجلس او. باز پرسیدم: بعد از آن چه؟ گفت: زیارت و دیدار عالم و گفت: یا رسول الله – صلى الله علیه وسلم – ! هر که خاص به رضای خدا و به هدف اصلاح نفوس مسلمین نه برای جمع کردن اسباب بیارزش دنیوی علم بیاموزد، من ضامن هستم که او را به جنت ببرم». [۴۹]
در روایتی مرفوعاً بیان شده: «خداوند متعال در هر شبانه روز بر زمین هزار رحمت میفرستند. از این هزار رحمت، (۹۹۹) رحمت مختص علما و طلاب علم و نیز برای مؤمنانی که پیرو آنها هستند، میباشد و یکی دیگر برای تمام اهل دنیاست؛ کافر باشند یا فاسق و غیره». [۵۰]
در حدیثی آن حضرت – صلى الله علیه وسلم – خطاب به حضرت علی – رضی الله عنه – فرمودند: ای علی! توحید را خوب یاد بگیر و حفظ کن که این سرمایهی من است که با خود به دنیا آوردهام. و عمل را لازم گیر که قصد من است و نماز را قائم دار که مایهی خنکی چشم من است و رب را یاد کن و که یاد او موجب بینایی قلب است و علم فراگیر که میراث من است». [۵۱]
در حدیثی آمده آن حضرت – صلى الله علیه وسلم – فرمودند: «هرکس عالمی را به ناحق خوار گرداند، خداوند در جمع اولین و آخرین رسوایش میگرداند و هر کس عالمی را اکرام کند، خداوند به کرامت انبیاء اکرامش میکند». [۵۲]
مقام علم و علما در اقوال گذشتگان:
حضرت عمر فاروق – رضی الله عنه – فرمودند: «گاهی انسان با باری از گناهان زیاد به مقداری کوه تهامه از خانه به قصد شرکت در مجلس عالمی خارج میشود تا چیزی یاد بگیرد. چون چنین میکند و سخن عالم را گوش میکند، به خانه بر میگردد در حالی که گناهانس از بین رفتهاند. پس خودتان را از مجالس علما جدا نکنید. خداوند در زمین هیچ خاکی را محترمتر از خاکی که عالم بر آن نشسته نیافریده است». [۵۳]
« قَالَ عُمَرُتَفَقَّهُوا قَبْلَ اَنْ تَسُودُوا». [۵۴]
حضرت عمر – رضی الله عنه – میفرماید: قبل از جستجوی مقام، علم و اطلاعات کافی را کسب کنید.
«تَجالَسُوا مَعَاً فَاِنَّهُ اَدْوَمَ لِاُلْفَتِکُمْ وَ اَهْیبُ لَکُمْ عِنْدَ النّاسِ».
سعی کنید (شما علما) با هم بنشینید و جلسه هایی را تشکیل دهید تا الفت شما بردوام و هیبت شما در نزد مردم بیشتر شود. [۵۵]
ابوالاسود میگوید: «هچ چیزی شریفتر از علم نیست. پادشاهان بر مردمان حکومت میکنند و علما بر پادشاهان». [۵۶]
حضرت عبدالله بن مبارک – رحمه الله علیه – فرمود: «تا وقتی انسان احساس نیاز به علم میکند و در پی فراگیری میباشد، عالم محسوب میشود؛ اما همین که گمان برد که عالم است و نیاز به علم دیگری ندارد، جاهل میباشد.» [۵۷]
حسن بصری میگوید: «چون جوهر قلم علما با خون شهدا سنجیده شود، جوهر قلم علما، بر خون شهداء ارجحیت مییابد». [۵۸]
سالم بن ابی الجَعد میگوید: «سید و آقای من، مرا به سیصد درهم خرید و آزادم کرد. با خود گفتم: چه پیشهای را پیش گیرم؟ سر انجام به کسب علم مشغول شدم؛ هنوز یک سال نگذشته بود که حاکم مدینه برای دیدن من آمد. ولی من به او اجازه ملاقات ندادم». [۵۹]
امام زهری – رحمه الله علیه – میگوید: «علم جزو کارهای بزرگ است و جز بزرگ مردان آن را دوست ندارند». [۶۰]
مرتبهی علم از نظر عقل:
عقلاً فضیلت و شرف علم بدیهی است. به طوری تا اکنون هیچ انسانی خوبی و پربها بودن علم را انکار نکرده است؛ چون به خوبی میداند که ما وجه تمایز و اصل شرافت انسانی علم است و بدون آن، این موجود ناطق فرقی با سایر حیوانات نخواهد داشت.
انسانها به برکت علم، در دنیا و آخرت کامیاب میگردند. نعمتهایی که ما در دنیا از آنها بهرهمندیم ثمره یافته از علم و دانش است. بدون علم راه از بیراهه مشخص نمیگردد و آدمی در گرداب جهل و وحشت غرق خواهد شد. بنابر این عقلاً ارزش علم مسلّم است و در این باره هیچ بحثی نیست.
اقسام علم در حدیث:
«الْعِلْمُ عِلْمَانِ فَعِلْمٌ فِی الْقَلْبِ فَذلِکَ الْعِلْمُ النَّافِعُ، وَعِلْمٌ عَلَى اللِّسَانِ فَذَلِکَ حُجَّهُ الله عَلَى ابْنِ آدَمَ». [۶۱]
رسول – صلى الله علیه وسلم – فرمودند: «علم بر دو نوع است: یک علمی است که در دل و جان قرارگیرد همان علم نافع است و دوم آن علمی است که فقط بر زبان باشد. آن علم از جانب الله تعالى خلاف آن بر انسان دلیل و حجت است».
«الْعِلْمُ ثَلاَثَهٌ وَمَا سِوَى ذَلِکَ فَهُوَ فَضْلٌ : آیَهٌ مُحْکَمَهٌ أَوْ سُنَّهٌ قَائِمَهٌ أَوْ فَرِیضَهٌ عَادِلَهٌ». [۶۲]
پیامبر کریم – صلى الله علیه وسلم – در روایت دیگری فرمودند: «علم بر سه قسم است؛ و به غیر از این سهتا آنها زیادتیاند. یک: آیات محکمات کتاب الله، دوم: سنت قائم رسول الله – صلى الله علیه وسلم – ، سوم: فریضه عادله.
اقسام علما:
واقعیت این است که این همه مژده و فضائل، برای علمای واجب الشرایط است و برای هر عالمی نیست. به قول شاعر: نه هرکه ورقی خواند، معانی دانست.
برای این که علمای با فضیلت را بدانیم، بسیار ضروری است که اقسام کلی علما را بدانیم.
در کلیترین تقسیم، علما را سه دسته کردهاند:
۱ـ عالم بالله و غیر عالم بامر الله.
۲ـ عالم بامر الله و غیر عالم بالله.
۳ـ عالم بالله و بامر الله.
حالات توضیح این سه گروه:
۱ـ منظور از عالم بالله و غیر عالم بامر الله کسی است که قلبش مملو از معرفت خداوند متعال است. در وجود او چاشنی عشق الهی غلبه کرده و در دل چنان به ذکر و یاد و مشاهده جلال و جمال و صفات کبریایی اله العالمین مشغول و مستغرق است که به امور دنیوی التفاتی ندارد. اما از شریعت فقط اعتماد صحیح و علم حلال و حرام را دارد و به اصطلاح عالم کامل و ملا نیست.
۲ـ عالم بامر الله و غیر عالم بالله، کسی است که علوم رسمی و متداول را فرا گرفته و در میدان عمل تبحر کامل کسب کرده است و آگاه به حقایق مسایل است. اما عارف و ذاکر نیست و در صحبت کاملان وقت نگذرانده است تا حالات قلبش تغییر نماید. چنین کسی فقط در محدودهی علوم رسمی قرار دارد و از اسرار جمال و کبریای الهی خبر ندارد.
۳ـ عالم بالله و بامر الله، شخصی است که در هر دو جنبه کامل است. او علم ظاهری را فرا گرفته و در آن مهارت کافی حاصل کرده و از حقایق و اسرار الهی آگاه است. چنین کسی کبریت احمر و درُ یتیم است و خلیفه انبیاء و صدیقین در واقع همین کس است.
حضرت «شقیق بلخی» عالم برجسته حنفی المذهب و عارف بی همتای روزگار خویش علامات این سه گروه را چنین بیان کرده است:
نشانههای عالم بامر الله:
۱ـ به زبان ذاکر است و به ادعیه و اذکار که در قرآن و حدیث وارد شدهاند، پایبند است بدون اینکه قلب در این اذکار شرکتی داشته باشد.
۲ـ از خلق میترسد، اما از خالق جز به صورت ظاهر، ترس چندانی ندارد.
۳ـ چون مرتکب گناه میشود، از بندگان بیشتر شرم میکند تا از خداوند متعال.
عالم بالله نیز سه علامت دارد:
۱ـ قلباً ذاکر است (ذکر قلبی حاصل کرده است).
۲ـ از ریاء خوف دارد (میترسد که در عبادتش ریاء بیاید).
۳ـ حیای او از خالق بیشتر از حیایش از مخلوق است (در خفا و آشکارا، خداوند متعال را ناراض نمیکند و قلباً ازو شرم دارد).
نشانههای عالم بالله و بامرالله:
عالم بالله و بامر الله علاوه بر سه علامت فوق به سه علامت دیگر نیز شناخته میشود که بدین ترتیب او دارای شش علامت است.
۱ـ در عالم غیب و عالم شهادت قرار دارد.
۲ـ هم تعلیم شریعت میکند و هم اصلاح و ارشاد معنوی.
۳ـ در موقعیتی قرار دارد که دو گروه قبلی به او احتیاج دارند و او به هیچ کدام از آنان نیاز ندارد.
مثالی برای اقسام سهگانه علما:
حضرت «شقیق بلخی» برای درک این مطلب مثالی بیان میکند. می گویند: مثال عالم بالله و بامرالله مانند آفتاب است که نورش فوق العاده زیاد و همیشه به همین حالت است و پیوسته بر عالَم نور افشانی میکند (هم خودش ذاتاً منور است و هم به دیگران نور میدهد). عالم بالله مانند ماه است که گاهی گاهی کوچک و گاهی بزرگ میشود. (یعنی نور دارد اما در تعلیم دیگران ضعیف است و نمیتواند به طور کمال و برای همیشه به دیگران فایده برساند). عالم بامر الله، مانند چراغ (یا شمع) است که خودش میسوزد ولی به دیگران نور میدهد. (یعنی: باطناً خودش از علمش فایدهای نمیبرد، بلکه خودش را نابود میکند، اما دیگران به ذریعهی تعلیم او از علمش فایده میگیرند). [۶۳]
عالمان و ترس از خداوند:
هر چه قدر انسان ار صفات خداوند بیشتر آگاه باشد، به همان اندازه از نافرمانی حکم خدا پرهیز میکند.
در صحیح بخاری، از حضرت انس – رضی الله عنه – روایت شده که آن حضرت – صلى الله علیه وسلم – فرموده: «من از همه شما از باز خواست خداوند بیمناکتر هستم».
خداوند در قرآن میفرماید:( إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ). [۶۴] در جایی دیگر بهشت را جایگاه خدا ترسان قرار داده و فرموده: (ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ). [۶۵] «این همه [نعمت و خوشی] از آن کسی خواهد بود که از پروردگار خویش بهراسد».
کسانی که میتوانند از اعمال و گناهانی که خداوند از آنها ناخشنود میشود، بپرهیزد که قرآن را میخواند و میفهمد. کسی که مطالعه قرآن وی را از این کارهای ناخوشایند دور نکند، عالم نامیده نمیشود. او هرگز قرآن را نفهمیده و هرگز ترس خداوند در دلش رسوخ نکرده است:
(أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ أُولَئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ (۲۲) اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَى ذِکْرِ اللَّهِ ذَلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدِی بِهِ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ). [۶۶]
آیا کسی که خداوند سینهاش را برای پذیرش اسلام گشاده و فراخ ساخته است و دارای (بینشی روشن از) نور پروردگارش میباشد (و در پرتو آن ، راه را از چاه تشخیص میدهد، همچون کسی است که هدایت الهی در سایه اسلام پرتوی به دل او نیفکنده است و درونش با ایمان تابان نشده است ؟ !). وای بر کسانی که دلهای سنگینی دارند و یاد خدا بدانها راه نمی یابد (و قرآن یزدان در آنها اثر نمی گذارد!). آنان واقعاً به گمراهی و سرگشتگی آشکاری دچارند. خداوند بهترین سخن را (به نام قرآن) فرو فرستاده است. کتابی را که (از لحاظ کاربرد و گیرائی الفاظ، و والائی و هم آوایی معانی، در اعجاز) همگون و (مطالبی چون مواعظ و براهین و قصص، و مسائل مقابل و مختلفی همانند: ایمان و کفر، حق و باطل، هدایت و ضلالت، خیر و شر، حسنات و سیّئات، بهشت و دوزخ، البتّه هر بار به شکلی تازه و به شیوه ای نو، در آن) مکرّر است. از (شنیدن آیات) آن لرزه بر اندام کسانی میافتد که از پروردگار خود میترسند، و از آن پس پوستهایشان و دلهایشان (و همه وجودشان) نرم و آماده پذیرش قرآن خدا میگردد (و آن را تصدیق و بدان عمل می کنند). این (کتاب مشتمل بر) رهنمود الهی است و خدا هر که را بخواهد در پرتو آن راهیاب میسازد، و خدا هر که را گمراه سازد، اصلاً راهنما و راهبری نخواهد داشت.
در جایی دیگر خداوند میفرماید:( وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِینَ آَمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ). [۶۸]
و این که عالمان و آگاهان بدانند که آنچه (پیغمبران به مردم میگویند) حق بوده و از جانب پروردگار تو است، پس باید بدان ایمان بیاورند تا دلهایشان بدان آرام گیرد و در برابرش تسلیم و خاضع شود. قطعاً خداوند مؤمنان را به راه راست رهنمون مینماید (و شبههها و وسوسههای شیطانی را در پرتو هدایت و وحی آسمانی بدیشان میشناساند و حیران و سرگردانشان نمیگذارد). [۶۹]
و در جای دریگر میفرماید:( وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ). [۷۰]
و هرکس از خدا و پیغمبرش پیروی کند و از خدا بترسد و از (مخالفت فرمان) او بپرهیزد، این چنین کسانی (به رضایت و محبّت خدا و نعیم بهشت و خیر مطلق دست یافتگان و) به مقصود خود رسیدگانند. [۷۱] کسی که بیش از هر چیز، در دلش خوف خداوند در باشد، هرگز از چیزی یا کسی دیگر نمیترسد و برای اجرای احکام خداوند از کسی ترسی ندارد و بنابراین شخص عالم، بیش از همه عالم به عمل صالح و نیکوست.
امام غزالی در احیاء علوم الدین میگوید:
«عالم آن کس نیست که تنها لباس روحانی پوشیده و نام، شهرت و فضیلت یافته است. چنین کسانی بیش از تمام مردم، از خوف خدا فاصله دارند. هدف ما ار عالمان کسانی هستند که نعمتهای خدا و افعال را میدانند و چنین افرادی کم یافت میشوند. به همین منظور، فضیل بن عیاض میگوید: اگر کسی از شما سؤال کرد، از خدا ترس دارید؟ در پاسخ او ساکت بمانید، چون که اگر بگوید نه، کافر میشوید و اگر پاسخ مثبت دهید، دروغ گفتهاید. باز میگوید: خوف آن است که اعضاء را از انجام گناه باز دارد و پایبند به طاعت باشد و تا زمانی که خوف بر اعمال اثر نگذارد، نام آن وسوسه و خواطر است و آن را نمیسزد که خوف گویند و اگر خوف همراه عمل نباشد، هیچ گونه خیری در بر ندارد و در واقع دارای زیان است؛ چون این خوف از جهل و ناتوانی سرچشمه میگیرد».
در آیات فوق اگر چه در فضیلت علم آمدهاند، آنها را میتوان فضیلت خوف هم قرار داد، چون خوف ثمره علم است.
حضرت فضیل میگوید: «کسی که از خداوند میهراسد، این هراس از خداوند وی را به سوی خوبیها سوق میدهد.
شبلی میگوید: «وقتی از خداوند هراسان میشوم، در برابرم دروازهای از حکمت و عبرت گشوده میشود که هرگز آن را قبلاً ندیدهام».
در حدیثی از ابو امامه روایت شده: «من خاف الله أخاف الله منه کل شیء ومن لم یخف الله أخافه الله من کل شیء».
هر کس که از خداوند هراس دارد، تمام چیزها از وی هراس دارند و کسی از خداوند هراس ندارد، خداوند او را از همه جیز میهراساند.
از این مطالب چنین استنباط میَشود که هر کس از اعمالی باید بپرهیزد که خداوند آنها را دوست ندارد و لازم است که عالم از همه پرهیزگارتر باشد. اما کسی که دچار کبر و نخوت، بندهی زر، نوکر شکم و گرفتار حسد و ریا و پلیدیهای دیگر گردد و خواهان دوری مردم از کتاب خداوند باشد، هرگز جزء علما به شمار نمیآید.
هنگامی که شخص به خاطر خوف از خدا از بدیها دوری میکند، این اجتناب و این خوف را تقوا مینامند، یعنی نتیجهی خوف، تقوا است. به همین سبب تقوا را موجب اکرام و بزرگی میدانند:( إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ). «بی گمان گرامیترین شما در نزد خداوند متقیترین شماست». [۷۴]
علما و پاداش پند و اندز:
واعظان اصلی در دنیا پیامبران هستند. خداوندآنها را برای امر به معروف و نهی از منکر مبعوث کرده است. و از میان همه ایشان پیامبر – صلى الله علیه وسلم – در وعظ کاملتر بود و بعد از وی بر تمام امت او و به و یژه بر علما لازم است که امر به معروف ونهی از منکر کنند. همچنان که در آیهی ۱۰۴ سوره آل عمران ثابت است: (وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّهٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). [۷۵]
«باید از میان شما گروهی باشند که (تربیت لازم را ببینند و قرآن و سنّت و احکام شریعت را بیاموزند و مردمان را) دعوت به نیکی کنند و امر به معروف و نهی از منکر نمایند، و آنان خود رستگارند».
به همین دلیل علما را وارثان پیامبران دانستهاند. پس ما بایستی قبل از هر چیز بیندیشیم که خداوند متعال به پیلمبران – صلى الله علیه وسلم – در خصوص با کار اساسی و حقیقی آنان، که همان پند و اندرز و امر به معروف و نهی از منکر است، چه دستورات ویژهای داده است. یکی از دستورات ویژه خداوند به همهی پیامبران، که آن را با تأکید فراوان بیان فرموده، این است برای پند و اندرز، هرگز هیچ اجر و مزدی طلب نکنند، چون عامل اصلی در فقدان تأثیر در پند و اندرز، طلب اجر و مزد مستقیم و غیر مستقیم پند دهنده است.
بدین سبب خداوندمتعال قبل از همه چیز گرفتن مزد و پاداش را برای نصیحتگر حرام کرده است و این چیز را جلوتر از همه چیز بر پیامبران لازم دانسته، همان طور که بر رسول ما خطاب میکنند: (قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلًا).
بگو: من در برابر ابلاغ این آیین هیچ گونه پاداشی از شما مطالبه نمیکنم. تنها پاداش من این است که کسی – اگر خواست – راه به سوی پروردگارش در پیش گیرد (و در مسیری که منتهی به رضا و رحمت و پاداش فراوان یزدان است گام بردارد). [۷۶] و همین طور بر رسل گذشته هم تأکید بر این امر شده است. در صحیح نسائی حدیثی به این مضمون آمده است که رسول – صلى الله علیه وسلم – فرمودند: «کسی که تضمین کند که از مردم چیزی طلب نکند، من برای وی بهشت را تضمین میکنم». از آیه و حدیث فوق نتیجه میگیریم که برای عالم، ضروری است که بیطمع، پاک و مبراء از مال و منال دنیا باشد. [۷۷]
شاه عبد العزیز – رحمه الله علیه – درباره تعلیم و علم وامامت نمازهای پنجگانه چنین گفته است:
«اگر شخصی چنین باشد که چون دستمزدش را بدهند امامت کند و اگر قطع کنند امامت را ترک کند، چنین امامت و آموزش علم دین مستوجب عذاب میشود، چون دین فرض است و برای ادای فرض مزد گرفتن جایز نیست. هم چنان که در برابر عبادات، مزد گرفتن حرام است، در برابر ترک گناهان و چیزهای حرام نیز مزد گرفتن حرام است. [۷۸]
عباده بن صامت – رضی الله عنه – میگوید: «دوستی زاهد و عالم با توانگران علامت ریا است».
محمد بن مسلمه میگوید: مگسی که بر روی نجاست مینشیند بهتر از عالمی است که به درگاه پادشاهان حاضر میشود. [۷۹]
علما و پایداری و بردباری:
این یک سنت تخلف ناپذیر برای پیامبران بوده است که همه ناگریز به تحمل مخالفتها بودهاند و بر هر پیامبر ناگریز باران مصایب فرود میآمده است. اما تمام آنها با سلاح پایداری و بردباری دفاع میکردهاند و هرگز از انجام وظیفه باز نمیماندهاند.
خداوند پیامبرش را چنین خطاب قرار میدهد:
(وَلَقَدْ کُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِکَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا کُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلَا مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَاءَکَ مِنْ نَبَإِ الْمُرْسَلِینَ). پیغمبران فراوانی پیش از تو تکذیب شدهاند (و مورد اذیّت و آزار قرار گرفتهاند) و در برابر تکذیبها (و اذیّت و آزارها) شکیبائی کردهاند (و بر عقیده خود ماندگار ماندهاند و سنگر را خالی نکردهاند) و اذیّت و آزار شدهاند (و گرفتاریها و شکنجهها را تحمّل کرده اند) تا یاری ما ایشان را دریافته است (و در مبارزه حق و باطل پیروز شده اند. تو نیز چنین باش. این سخن خداوند است و مبتنی بر وعده پیروزی است) و هیچ چیز نمی تواند سخنان خدا را دگرگون سازد. به تو اخبار و سرگذشت پیغمبران رسیده است (و می دانی که رسالت با شدائد همراه است و سرانجام سختیها پیروزی در دنیا و آن گاه جَنَّهُ الْمَأْوی است). [۸۰]
بر این اساس آیه فوق علمای حق را، که وارثان پیامبران هستند و در راه اعلای کلمه خدا تلاش میکنند، نیز شامل میشود. پس رویاروی با مشکلات برای آنان ضروری است. در مقابل آنان، لشکرهای شیطانی صف آرایی میکنند. همان طور که پیامبران را تهمتهای ناروا میزدند. علمای ربانی نیز این مراحل را طی خواهد کرد. علمای ربانی مانند پیامبران، تقوا و پرهیزگاری در پیش میگرند و همراه با علم خود عمل میکنند. چنین افرادی مستخق پیشوایی هستند. خداوند در باره آنان میفرماید:
(وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءَ الزَّکَاهِ وَکَانُوا لَنَا عَابِدِینَ) و از میان بنی اسرائیل پیشوایانی را پدیدار کردیم که به فرمان ما (و برابر قوانین ما، مردمان را) راهنمائی می نمودند، بدان گاه که بنی اسرائیل (در راه خدا بر تحمّل سختیها) شکیبائی ورزیدند و به آیات ما ایمان کامل پیدا کردند.
« أَئِمَّهً »: امامان و پیشوایان. مراد انبیاء خدا، یا پیشوایان دینی است که پس از پیغمبران کار امر به معروف و نهی از منکر را به عهده می گیرند. « بِأَمْرِنَا »: به فرمان ما و برابر دستور ما. طبق موازین و قوانین ما. « لَمَّا صَبَرُوا وَ . . . »: وقتی که بنی اسرائیل مشقّات تکالیف و دشواریهای راه خدا را تحمّل و بر آن استقامت و شکیبائی کردند. دو چیز انسانها را به پیشوائی میرساند: نخست ایمان و یقین به آیات الهی، دیگر شکیبائی و پایداری. [۸۱]
و خداوند درباره علمای سوء و گمراه کننده، چنین میفرماید: (وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آَتَیْنَاهُ آَیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ)
(ای پیغمبر!) برای آنان بخوان خبر آن کسی را که به او (علم و آگاهی از) آیات خود را دادیم (و او را از احکام کتاب آسمانی پیغمبر روزگار خود مطّلع ساختیم) امّا او از (دستور) آنها بیرون رفت (و بدانها توجّه نکرد) و شیطان بر او دست یافت و از زمره گمراهان گردید .
«أُتْلُ»: بخوان. «نَبَأ»: خبر. «الَّذِی»: کسی که. مردی که. نام شخص مذکور، در قرآن و حدیث تعیین نشده است. به هر حال مصداق آیه شریفه شامل هرکسی است که دارای چنین صفتی باشد. یعنی از حق مطّلع گردد و از آن پیروی کند، امّا بعدها از آن برگردد و راه ستیز در پیش گیرد. «إِنسَلَخَ»: پوست انداخت. در اینجا مراد این است که نسبت به آیات کافر شد و به ترکِ آنها گفت. «أَتْبَعَهُ»: دنبالش کرد . و بدو رسید. او را پیروِ خود کرد. مراد این است که شیطان بر او تسلّط و غلبه پیدا کرد. «الْغَاوِینَ»: گمراهان. [۸۲]
در قرآن مجید بیش از هفتاد بار از صبر و صابران صحبت شده و ذکر همهی آنها در این جا مقدور نیست.
ابو سعید خذری در حدیثی بیان میفرماید که آن حضرت – صلى الله علیه وسلم – فرمود: «پیامبران با سختترین مصایب امتحان میشوند و پس از آنها علمایند که در آزمایش سخت قرار داده میشوند؛ چون آنان وارثان پیامبرانند، و پس از آنان نیکان. [۸۳]
مقصود اینکه این یک سنت دیرینه است و دعوتگران حق و علمای ربانی ناگریز بایستی با مشکلات و مصایب دست و پنجه نرم کنند. آنان همیشه با قدرت و پایداری ظاهر شدهاند و هیچ چیز آنان را از گفتن حق باز نداشت.
پارهای از مصایب وارد شده بر علما:
امام ابوحنیفه – رحمه الله علیه – را به به سبب نپذیرفتن منصب قضا شلاق زدند و به زندان انداختند.
یک دست امام مالک را خلیفه عباسی، ابو جعفر منصور، بدین سبب شکست که بر خلاف نظر خلیفه فتوا داده بود.
امام احمد – رحمه الله علیه – را بر سر مسئله خلق قرآن آزار دادند و به زندان انداختند. امام نسائی را آنقدر زدند که جان سپردو امام بخاری را از بخارا بیرون کردند که عاقبت در جایی به نام خرتنگ در گذشت.
ذوالنون مصری را طوق به گردن کردن و از مص بیرون کردن و و برای جنید بغدادی فتوای کفر صادر کردند.
ابو یزید – رحمه الله علیه – بسطامی را عالمان و روحانی نمایان، هفت مرتبه از شهر بسطام بیرون کردند و هز بار مردم او را به سبب اخلاص و پاکدامنیاش دوباره به شهر باز میگرداندند.
سبکی را از دانشمندان و پیروان سنت پیامبر، را تهمت کفر زدند. ابوبکر نابلسی، سخصیتی صاحب فضل و دانشمندی زاهد بود که روحانیان مغرب، علیه او نزد پادشاه وقت گواهی نادرست دادند. وقتی او بر سر سخن خود ایستادگی کرد، به دستور پادشاه پوست او را زنده زنده کندند.د رحالی که پوست او را میبریدند، قرآن میخواند. نزدیک بود مردم شورش کنند. پادشاه بیدرنگ حکم کشتن صادر کرد و بعد پوستش را کندند.
شیخ احمد سرهندی که معروف به مجدد الف ثانی، چون جهانگیر شاه را سجده و تعظیم نکرده بودند، به مدت سه سال در قلعهی گوالیار زندانی کردند. [۸۴]
آفت علم و علمای دنیوی:
علمای دنیوی، علمای هستند که هدفشان از علم، استفاده از دنیا و رسین به جاه و مقام در نزد ارباب دنیاست. پیامبر – صلى الله علیه وسلم – میفرماید: «إن أشد الناس عذابا یوم القیامه عالم لم ینفعه الله بعلمه». [۸۵] [معذبترین انسانها در روز قیامت عالمی است که خداوند او را از از ثمره علمش بهرهمند نگردنیده است].
در حدیثی ذیگرمیفرماید: «لاَ تَعَلَّمُوا الْعِلْمَ لِتُبَاهُوا بِهِ الْعُلَمَاءَ أَوْ لِتُمَارُوا بِهِ السُّفَهَاءَ أَوْ لِتَصْرِفُوا بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَیْکُمْ فَمَنْ فَعَلَ ذلِکَ فَهُوَ فی النَّار». [۸۶] [علم را به خاطر افتخار بر علما و مجادله با سفها و جلب توجه مردم به خود، یاد مگیرید. کسی که چنین کند در آتش دوزخ است.
عمر بن الخطاب – رضی الله عنه – میفرماید: «خوفناکترین و خطر ناکترین بلا بر امت اسلام ـ که من از او وحشت دارمـ منافق دانا و عالم است. بدو گفتند: چطور عالم منافق میشود؟ در جواب گفت: «به زبان، عالم است و با قلب و عمل جاهل». [۸۷]
بعض از علما هستند که علم خود را پنهان میکنند و نمیخواهند آن را به کسی یاد بدهند.
عدهای از علما هستند که خودشان رابه واسطه علمشان سلطان میدانند که اگر در موردی از ایشان ایرادی گرفته شود، یا اندکی در حقشان بیاعتنایی به عمل آید، خشمناک میشوند.
برخی دیگر از علما، حاصل علم و سخنان نادر و شگفآور خود را تنها شایسته عالی مقامان و توانگران میدانند و فقیران و نیازمندان را لایق بحث و ارشاد نمیبیند.
عده دیگر از علما هم هستند که غرور و تکبر و خودخواهی بر آنان غلبه میکند و هرگاه به وعظ و سخنرانی بپردازند، مردم را شدیداً مورد حمله قرار میدهند.
محبت و رابطه مردم سایر مذاهب با علما:
عباد بن عوام نقل میکند: وقتی جنازه امام منصور، تابعی بزرگوار تشییع شد، علاوه از مسلمانان، گروه کثیری از یهود و نصارى در دستههای خاصی در نماز جنازه ایشان شرکت داشتند.
یهود و نصارى به نزد ابوالفتح، کمال الدین شافعی، برای تعلیم تورات و انجیل میآمدندو علامه ابو الفتح بر آنها شرح تورات و انجیل را نوشته بود. [۸۸]
یک بار میان اهل سنت و اهل تشیع بغداد اختلاف رخ داد، طرفین امام جوزی را برای داوری انتخاب نمودند. حاکم دمشق که شیعه بود از خطیب بغدادی ناراضی شده بود و ازتوطئهای دستور قتل وی را صادر کرده بود. هنگامی که خطیب از این جریان آگاه شد به خانه ابو الحسن، پناهنده شد. مأمورین حاکم، خطیب را از شریف، خواهان شدند ولی شریف از تحویل خطیب به آنها خوداری نمود و اظهار داشت: اگر خطیب بغدادی به قتل برسد همزمان با وی گروه کثیری از شیعیان بغداد به قتل خواهند رسید. [۸۹]
حکایاتی درباره علم و علما:
یکی از شعرای عرب در زمان حکومت «عبد الملک بن مروان» شعری سرود بدین الفاظ:
و منُا سوید و البطین و القعنب
و منا الامیر المومنین شبیب
«شبیب» یک نفر خارجی بود که در آن در زمان با خلیفه بر سر پیکار بود و «شاعر» در این شعر او را امیرالمؤمنین گفته بود.
«عبدالملک» این شعر را شنید و ناراحت شد و دستور داد او رادستگیر کرده بیاورند. شاعر دست و پا بسته وارد دربار شد. جلاد شمشیر به دست آمادهی اجرای فرمان دید و دانست که اگر دیر بجنبد و چارهای نیندیشد کارش تمام است. لذا دست به حیله ادیباه زد و در جواب سؤال که خلیفه ازو پرسید چرا شبیب را امیرالمؤمنین قلمداد کرده است، گفت: من نگفتهام امیرُالمؤمنین. بلکه گفتهام امیرَالمؤمنین و منظور من استغاثه و استمداد از شما در مقابل شبیب بوده است. شاه از شنیدن این سخن بسیار خوشحال شد و او را آزاد نمود. [۹۰]
حجاج، غضبان را به سبب حمایتی که از دشمن او «عبدالرحمن بن اشغث» کرده بود، به دربارش فرا خواند و قصد داشت که او را سر به نیست کندو غضبان میدانست که چیزی جز مرگ نخواهد چشید. لذا، قبل از شروع باز جویی، از حجاج پرسید: جواب «السلام علیک» جیست؟ حجاج گفت: «و علیک السلام». غضبان نفس راحتی کشید و گفت: حالا هر چه میخواهی انجام بده!
«حجاج» فهمید که او با کارش از وی أمان گرف. چون در شرح اگر صاحب حقی به مجرم بگوید: «السلام علیک» در واقع او امان داده است، به طوری که اگر مجرم قاتل هم باشد، قصاص کرده نمیشود. «حجاج» گفت: «امروز قسم یاد کرده بودم که تا تو را نکشم، شربت نخواهم نوشید. اما تو تدبیری به کار بستی که به آن در أمان قرار گرفتی و دیگر نمیتوانم تو را بکشم». و او ناچار غضبان را رها کرد.
مردی با وضع پریشان نزد امام ابوحنیفه – رحمه الله علیه – آمد و گفت: سوگند یاد کردهام تا گه زنم با من حرف نزند. با او سخن نخواهم گفت. و زنم هم در جواب من سوگند خورده اگر قبل از من، با من سخن بگوید همهی مالش صدقه است. از فقهای کوفه پرسیدهام، حتی از «سفیان ثوری» سؤال کردهام، همه گفتهاند در هر صورت شما با گفتوگو با هم حانث میشوید. حالادر مشگل عجیبی گرفتار شدهام. اگر من جلوتر با او سخن بگویم طلاق میشود و اگر او جلوتر حرف بزند، همه مالش از دست میرود. به نظر تو چهکار کنیم؟
امام پرسید: آیا زن تو بعد از سوگند تو سوگند یاد کرده است؟ مرد گفت: «بله». امام گفت: راحت باش، برو و با زنت حرف بزن. نه زن تو طلاق میشود و نه مال زنت صدقه میشود.
به «سفیان» این خبر رسید، نزد امام آمد و گفت: «اتبیح الفروج؟» (آیا با این کارهایت فروج حرام را حلال میسازی؟). آنگاه پرسید: «از کجا و به چه دلیل این جواب را گفتهای؟». امام گفت: «ساده است. مرد سوگند خورده که قبل از زن، با او سخن نگوید اما زن فبل از او سخن گفته. چون او هم سوگند یاد کرده و این یک سخن است. بنایراین جلوتر از مرد، سخن گفته است و مرد بعد از آن به سخن گفتن با زنش حانث نمیشود، چون شرط دیده شده است و در این صورت اگر مرد برود با زن سخن بگوید، شرط زن دیده میشود و مالش صدقه نخواهد شد». «سفیان» گفت: «واقعاً شگفت انگیز است. برای تو از علم، چیزهایی منکشف میشود که همهی ما از آن غافل هستیم». [۹۱]
شعر در فضیلت علم:
بنی آدم از علم یابد کمال
نه از هشمت و جاه و مال ومنال
چو شمع از پی علم باید گداخت
که بی علم نتوان خدا را شناخت
خردمند باشد طلبگار علم
که گرم است پیوسته بازار علم
کسی را که شد در ازل بختیار
طلب کردن علم کرد اختیار
طلب کردن علم شد بر تو فرض
دگر واجب است از پیش قطع ارض
برو دامن علم گیر استوار
که علمت رساند بدارالقرار
میاموز جز علم گر عاقلی
که بی علم بودن بود غافل
ترا علم در دین دنیا تمام
که کار تو از علم گیرد نظام [۹۲]
نتیجه:
از دلایل قرآن و سنت ثابت گردید که مقام علم و علما در آن حدی است که هیچ مخلوقی به برابری آنان نمیرسد. حتی فرشتگان، که تمام وقت شبانه روز خود را به عبادت خداوند متعال میگذرانند. و همچنین پادشاهان که در اداره کردن مملکت خود محتاج به علما حقانی و ربانی هستند. همان طور که بیان شد حکام، بر مردم حکومت میکنند و عالمان بر حکام.
پس معلوم گردید، کسانی به راه راست، راه یاب میشوند که طریقه علم را در پیش گیرند و یا حداقل با علما حقانی خیز و نشست داشته باشد.
[۱]. العلق: ١ – ۵.
[۲]. تفسیر نور خرم دل .
[۳]. طه: ١١۴.
[۴] تفسیر فی ظلال ترجمه فارسی – (۱ / ۱۱۵).
[۵]. شعب الإیمان لأبو بکر البیهقی – (ج ۴ / ص ۹۱) ش۴۳۷۶٫
[۶]. [الزمر/۹]
[۷]. الزمر: ٩ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۷).
[۸]. المائده:١٠٠ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۶۰).
[۹]. فاطر: ١٩ – ٢١ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۱۰).
[۱۰]. الحشر: ٢٠ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۱۰).
[۱۱]. علما در آیینه قرآن و سنت. ص۴۱ ـ ۴۲٫
[۱۲]. فضایل صدقات.
[۱۳]. مقام علم و علما ص ۵۱٫
[۱۴]. تفسیر معارف القرآن ج۳ ص ۳۲٫
[۱۵]. تفسیر انوار القرآن ج۵ ص ۶۷٫
[۱۶]. تفسیر معارف القرآن ج۱۱ ص ۳۳۷٫
[۱۷]. البقره: ٣١ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۱۴).
[۱۸]. الکهف: ۶۵ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۳۵).
[۱۹]. یوسف: ١٠١ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۵۰).
[۲۰]. الأنبیاء: ٨٠ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۳۱).
[۲۱].ُ النمل: ١۶ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۷).
[۲۲]. آل عمران: ۴٨ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۲۳).
[۲۳]. النساء: ١١٣ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۷۳).
[۲۴]. علما در آیینه قرآن و سنت ص ۴۴٫
[۲۵]. الأنبیاء: ٧٩ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۳۱).
[۲۶]. فاطر: ٢٨ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۱۳).
[۲۷]. الزمر: ٩ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۷).
[۲۸] المجادله: ١١ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۷).
[۲۹]. آل عمران: ٧.
[۳۰]. آل عمران: ١٨.
[۳۱]. الإسراء: ١٠٧.
[۳۲]. الإسراء: ١٠٧ – ١٠٩ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۵۸).
[۳۳]. فاطر: ٢٨ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۱۳).
[۳۴]. ریاض الصالحین ترجمه هروی – (۲ / ۳۹۶).
[۳۵]. مشکاه المصابیح لمحمد بن عبد الله الخطیب التبریزی .
[۳۶]. الآداب للبیهقی – (ج ۲ / ص ۳۰). صحیح البخاری (ج ۹ / ص ۱۰۱) ش ۷۳۱۲٫
[۳۷]. الفتح الکبیر فی ضم الزیاده إلى الجامع الصغیر – (ج ۲ / ص ۲۵۴). ش ۸۱۵۱ .
[۳۸]. مسند الصحابه فی الکتب التسعه – (ج ۳۶ / ص ۳۷۹). ش ۲۰٫
[۳۹]. مختصر صحیح المسلم – (ج ۲ / ص ۱۲۹). ش ۱۷۸۰، ترجمه ریاض الصالحین مترجم:عبدالله خاموشی هروی ش ۳۷۱٫
[۴۰]. الفتح الکبیر فی ضم الزیاده إلى الجامع الصغیر – (ج ۲ / ص ۲۳۸) ش ۷۹۸۱٫
[۴۱]. صحیح البخاری ـ م م – (ج ۱ / ص ۲۵) ش ۲۷ .
[۴۲]. إتحاف الخیره المهره بزوائد المسانید العشره ش ۲۶۹٫
[۴۳]. مقام علم و علما ص ۳۰ مولف: محمد عظیم حسین بر.
[۴۴]. اخلاص سلف ص ۱۴۶٫
[۴۵]. تفسیر تبین الفرقان ج۲ ص ۲۷۶ .
[۴۶]. فضائل صدقات ص ۴۳۸٫
[۴۷]. الأدب المفرد للبخاری – (ج ۱ / ص ۱۳۰). حسن صحیح.
[۴۸]. تبین الفرقان ج۲ ص ۲۷۴٫
[۴۹]. تبین الفرقان ج۲ ص ۲۷۵٫
[۵۰]. تبیین الفرقان ج ۲ ص ۲۷۵٫
[۵۱]. تبین الفرقان ج۲ ص ۲۷۶٫
[۵۲]. مقام علم و علما ص ۳۵٫
[۵۳]. تبین الفرقان ج ۲ ص ۲۷۷٫
[۵۴]. سیمای صادق – (۱ / ۶۴۰). به آدرس مکتبه الشامله.
[۵۵]. همان منبع.
[۵۶]. احیاء العلوم دین ص ۳۴٫
[۵۷]. احیاء العلوم ج ۱ ص ۷۰٫
[۵۸]. احیاء العلوم دین ص ۳۴٫
[۵۹]. احیاء العلوم دین ص ۳۴ـ ۳۵٫
[۶۰]. احیاء العلوم دین ص ۳۵٫
[۶۱]. مشکاه المصابیح للتبریزی – (ج ۱ / ص ۵۸). ش ۲۷۰٫
[۶۲]. سنن ابی داود للحافظ ابی داود سلیمان بن الاشعث السجستانی.
[۶۳]. تبین الفرقان ج۲ ص ۲۷۸ـ ۲۸۰٫
[۶۴]. فاطر: ٢٨.
[۶۵]. البینه: ٨.
[۶۶]. الزمر: ٢٢ – ٢٣.
[۶۷]. تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۱۳).
[۶۸]. الحج: ۵۴.
[۶۹]. تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۳۸).
[۷۰]. النور: ۵٢.
[۷۱]. تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۴۱).
[۷۲]. علما در آینه کتاب و سنت ص۶۴٫
[۷۳]. کنز المال للمتقی الهندی – (ج ۳ / ص ۲۸۲). ش۵۹۱۵٫
[۷۴]. الحجرات: ١٣.
[۷۵]. آل عمران: ١٠۴. تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۴۵).
[۷۶]. الفرقان: ۵٧. تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۲۸).
[۷۷]. علما در آینه کتاب و سنت ص ۷۲ـ۷۳٫
[۷۸]. علما در آینه کتاب و سنت. ص ۷۴
[۷۹]. علما در آینه کتاب و سنت. ص ۷۵٫
[۸۰]. الأنعام: ٣۴ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۱۶).
[۸۱]. السجده: ٢۴ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۱۰).
[۸۲]. اعراف: ۱۷۵ تفسیر نور خرم دل – (۱ / ۸۷).
[۸۳]. علما در آینه کتاب و سنت. ص ۱۱۵٫
[۸۴]. حالات چند تن از بزرگان را به عنوان نمونه بیان میشود.
[۸۵]. «جمع الجوامع أو الجامع الکبیر للسیوطی – (ج ۱ / ص ۷۰۵۲) ش ۸۴۰٫
[۸۶]. الفتح الکبیر فی ضم الزیاده إلى الجامع الصغیر – (ج ۳ / ص ۳۱۵) ش ۱۳۵۳۸٫
[۸۷]. برگزیده احیاء العلوم الدین ص ۷۰٫
[۸۸]. در جستوجوی علم و دانش. ص ۱۶۶٫
[۸۹]. علمای سلف در جستجوی علم و دانش. ص ۱۶۶٫
[۹۰]. تبین الفرقان ص ۲۹۵٫
[۹۱]. تفسیر تبین الفرقان. ص ۲۹۶ـ ۲۹۷
[۹۲]. پنج کتاب. ص ۱۲٫
دیدگاهتان را بنویسید