آخرین اخبار

تاثیر رمضان در زندگی

پرسش: ماه رمضان برای آوردن نظم و دسپلین در زندگی ما چه نقشی می تواند داشته باشد؟ ماه مبارک رمضان چه خوی و عاداتی را در ما باید ایجاد کند؟ پاسخ: دسپلین یک کلمۀ فرنگی است و به معناهای اوامر و نواهی لازم جهت تأمین نظم؛ و تربیت ذهنی، اخلاقی و روحی شایسته برای انسان […]

اشتراک گذاری
۱۳ تیر ۱۳۹۳
300874 بازدید
کد مطلب : 2521

پرسش: ماه رمضان برای آوردن نظم و دسپلین در زندگی ما چه نقشی می تواند داشته باشد؟ ماه مبارک رمضان چه خوی و عاداتی را در ما باید ایجاد کند؟

پاسخ: دسپلین یک کلمۀ فرنگی است و به معناهای اوامر و نواهی لازم جهت تأمین نظم؛ و تربیت ذهنی، اخلاقی و روحی شایسته برای انسان به کار برده می شود که در اثر آن انسان در همه امور زندگی متوازن گردیده و «روح نظم» بر اعمال و افکار او حاکم می شود. و شخص با دسپلین هم انسانی است که در چارچوب قواعد و ضوابط معین زندگی می کند و در مسألۀ ترتیب و نظم بسیار حساس است.
در حقیقت زندگی یک مؤمن می بایست همیشه منظم و با آهنگ سپری شود. او پیش از پیش باید بداند که کَی چه بکند، با چه چیزهایی مشغول شود و کدام کارها را انجام دهد و بر اساس آن رفتار نماید، کارها را طبقه بندی کرده، اولویت ها را بشناسد و خارج از نیات و برنامه های پیش بینی شده اش با سراسیمگی به این فکر نباشد که «اکنون چه باید بکند؟!» او هم وظایف بندگی اش را در برابر پروردگار، هم مسؤولیت هایش را در برابر انسان ها و هم کارهای شخصی اش را حتماً از قبل تعیین کند و بداند که کدام یک از آن ها را کی انجام دهد و با هر حالتش نماد عینی نظم و ترتیب باشد. عبادتها در ذات شان عنصر مهمی برای تنظیم کار و تقسیم وقت اند و انسان مؤمن اکثراً کارهایش را طبق همین تقویم عبادات عیار می کند؛ و با این برنامه ریزی که «بعد از نماز ظهر این کار را و قبل از نماز شام فلان کار را انجام خواهم داد…» روزش را به بخش های معینی تقسیم می کند و هیچ لحظه اش را بیهوده نمی گذراند.
کسانی که ارزش زمان را فهمیده و عمر را به عنوان یک نعمت بسیار مهمی که باید قدرش شناخته شود می بینند از خورد و نوش گرفته تا خوابیدن و برخاستن همه چیز را تحت ضبط و ربط درآورده و هیچ کارشان را آشفته و بی نظم رها نمی کنند و به تأخیر و تعویق نمی اندازند. آنان می دانند که مفیدترین و مثمرترین لحظۀ افراد و نهادها منظم ترین لحظات شان است.
لذا ماه رمضان با موضع گیری در برابر آرزوهای نفسانی مانند خوردن، نوشیدن و خوابیدن و برآوردن آنها در حدّ نیاز و با احساس حمد و شکر، به انسان یاری می دهد که چگونه زندگی خود را تابع نظم و دسپلین بسازد و در برابر خواهش های نفسانی چگونه به فضای قلب و روح پناه برده، وجدان را به حرکت دربیاورد و با تقویت اراده پیوسته در شاهراه استقامت گام بردارد.
ماه مبارک رمضان این امکان را به انسان می بخشد که یکی از ضعیف ترین رگهایش را که آرزوی خوردن و نوشیدن است محدود و مقید بسازد و تحت کنترول درآورد. گویا یک نظم و برنامۀ تغذیه را به او تعلیم می دهد. آری، جهت تداوم بخشیدن به زندگی، انسان حتماً نیاز به خورد و نوش دارد. اما آن طور که خوردن و نوشیدن هرچیز بدون در نظر داشت معیارهای صحت و تندرستی به ضرر بدن است، قوی شدن معده به بهای تضعیف و مغلوبیت قلب و پایین آوردن انسان از درجۀ زندگی قلب و روح و انداختن او در گودال های حیوانیت و جسمانیت نیز یک فلاکت و بدبختی است. آری، خوردن و نوشیدن چیزهایی وقت و ناوقت و پُر نگه داشتن معده، هم به بدن ضرر دارد و هم خداوند چنین رفتاری را نمی پسندد.
روزه ای که در طول این ماه مبارک گرفته شده است انسان را در زمینه هایی مانند تعیین اوقات غذا، پرهیز از اسراف و پر کردن معده، اجتناب از چیزهایی که هم برای صحت بدن و هم برای سلامت روح مضر است و بسر بردن در دایرۀ حلال و دست دراز نکردن به حرام، تمرین و آموزش می دهد؛ و در این موارد روح نظم و دسپلین را به روزه داران ارزانی می دارد.
رمضان، هر انسانی را که فهمیده است سهمش را از آن بگیرد با توجه به ظرفیت و قابلیتش به یک مرد صداقت پیشه تبدیل می کند. مؤمنی که روزه گرفته و می کوشد تا از راز نهفته در آن آگاه شود هم در توجهش به حق و هم در مناسباتش با خلق پیوسته وفا و صداقت را می جوید. او به این اکتفا نمی کند که تنها در اوقات معین به عبادت بپردازد بلکه به سمت افق عبودیت می رود و تمام روزش را با حس و شعور بندگی سپری می کند، و این حالت به وی دست می دهد که گویا هر آن مشغول عبادت است، به محض اینکه اندکی از تمایلات دنیوی و آرزوهای جسمانی فاصله گرفت، تصمیم می گیرد به اصل زندگی شایسته باز گردد و خود را وقف خدا کند و مرد حقیقت شود و به منظور رسیدن به این هدف به تعبیر جناب بدیع الزمان همواره برای خدا فکر می کند، به خاطر خدا حرف می زند و به خاطر خدا محبت می ورزد و پیوسته ماندن در دایرۀ «لله، لوجه الله، لا جل الله» و توجه به حق را می آزماید. و در نتیجۀ این آزمون ها هر روز کمی به موفقیت نزدیک تر می شود. و سرانجام انسانی می شود سراسر وفا و صداقت.
در واقع خود روزه زیباترین علامت حس وفاداری است. زیرا روزه عهد و پیمانی است میان الله و بنده؛ بنده در ساعات معین از چیزهای معینی دست می کشد و بدین صورت وفاداری اش را به عهد و پیمان نشان می دهد، و خداوند هم وعده می سپارد تا مکافات او را بالذات بدهد. انسانی که به خداوند وفادار است به مرور زمان در زندگی خانوادگی و اجتماعی اش نیز به مقام و منزلت «آبدۀ وفا» بودن ترقی می کند و با این حسّ و عاطفه صلۀ رحم را رعایت و دست کمک به هرکس دراز می کند و از پرداخت زکات سر باز نمی زند و حتی از صدقه دادن و انفاق سیر نمی شود.
یکی از مهم ترین شعار مناسبت با الله خواندن قرآن، دعا و نیایش به درگاه الله و توجه دایم به اوست. جالب است که بسیاری تنها در ماه رمضان می توانند به حبس قرآن کریم در صندوقچه های تزئینی و پوش های ابریشمی پایان داده و آن را شربت و شکر دل های شان سازند. این ماه مبارک طعم قرآن را به کام ها می چشاند و عادت پابندی به اوراد و اذکار را به انسان ها تلقیح می کند.
پس انسان هایی که تقریباً در تمام عرصه های زندگی از خورد و نوش گرفته تا خوابیدن و برخاستن و از عبادت و طاعت گرفته تا اوراد و اذکارشان پابند ضوابط و مقررات مشخصی بوده و به پیمانه ای به روح نظم و دسپلین دست یافته و به زندگی منظم عادت کرده اند، بعد از رمضان نیز ملزم به نگه داری همین نظم و انتظام و تداوم بخشیدن به آن هستند. به طور مثال مؤمنانی که در طول یک ماه هر شب خواب را قطع نموده و به استفاده از برکات سحور شتافته اند و در این بین با سجّاده نیز رابطه ای برقرار کرده اند باید این سی شب را دورۀ کارآموزی و تمرین تلقی نموده و پس از این هر شب سال را کوی وصلت بدانند و شب های شان را دست کم با چند رکعت نماز تهجد روشن و پرنور سازند.
آری، یک انسان منظم و با دسپلین پیش از پیش می داند چگونه زندگی کند و در کجا چه رفتاری از خود نشان دهد. در چارچوب ضوابط و مقررات معینی خط مشیی به خود ترسیم می کند و هر قدمش را آگاهانه بر می دارد. دین ما رنگ، دیزاین و خطوط موقف و رفتارهای ما را بسیار پیش تعیین کرده است. به عنوان مثال ایمان به الله و رسول او برای ما مهم ترین اساس است. و این اساس، راهنمایی است که سمت و سوی گام های بعدی ما را نیز تعیین می کند. ما مکلّفیم تا ربّ مان را که به او ایمان آورده ایم و رسول اکرم مان را که به حیث رهبر و سرمشق پذیرفته ایم به همگان معرفی کنیم. نشر دین ما از وجایب ما است. از این رو می کوشیم تا به قلب ها راه پیدا کنیم و برای به نمایش گذاشتن زیبایی های اسلامِ بسیار زیبا همت به خرج می دهیم تا آن را به نیکوترین شکل تمثیل کنیم. و با همین نیت با رفتارها و کردارهایی که منابع دینی ما شکل داده اند در بین انسان ها حضور می یابیم. مقدسات و ارزش های خود را به آنان می شناسانیم. و در راستای تبیین حقایقی که بدان دل بسته ایم، به شرط وارد نشدن به مسایلی که شرعاً حرام قطعی است از همۀ ابزار و وسایل مجاز استفاده نموده و تلاش و تقلا می کنیم تا به طریقی موانع و دست اندازهای موجود میان انسان ها و حقایق ایمانی را از سر راه برداریم. و در عین زمان به تفاوت موجود بین انسان با دسپلین بودن و بین تابع قانون و مقررات بودن نیز دقت می کنیم؛ و به مواردی مانند درنظر گرفتن ایجابات عصر و زمان و رعایت حقایق فرهنگی مان و مورد خطاب قرار دادن انسان های معاصر با زبان و شیوه ای که برای شان قابل فهم است نیز اهمیت و اعتنای شایانی نشان می دهیم.
اگر خویشتن را وقف طلب رضای پروردگار متعال نموده و آن رضا را نیز به شناساندن ذات الوهیت معطوف کرده باشیم دیگر در هرجا و تحت هر شرایطی که باشیم برای ما ایستایی، دچار عجز شدن و فرار از زیر بار مسؤولیت مطرح نیست. زیرا افکار و هوس هایی مانند «بهار بیاید، هوا گرم شود، گل ها باز شوند و بلبل ها به پرواز درآیند… آن وقت من هم چهچهه می زنم» در قاموس انسان تابع نظم و دسپلین وجود ندارد. او در زمستان هم باید چهچهه بزند و در تابستان هم. در بهار هم نغمه سرایی می کند و در خزان هم. او مطابق هر موسم و هر فصلی از زبان و شیوه ای کار می گیرد و از ترنم حقایقی که بدان دل بسته است به هیچ وجه دست بر نمی دارد. طبیعی است که چنین مقام و منزلت قلبی و این چنین روح دسپلین –اگر عنایت خاصی در کار نباشد- در یک آن به دست نمی آید. رسیدن به آن أفق، زمان طولانی و تمرینات جدی می طلبد. اما باید اذعان نمود که رمضان یک سرآغاز است و جهت نیل به آن خصلت ها، یک موسم کشت و زرع بسیار پر برکت به حساب می آید.
در اصل برای ایمان داران، عمر انسان یک رمضان؛ دوران بلوغ وقت امساک؛ و مرگ هم لحظۀ افطار است. رمضان یک ماهه گویا انسان را به یک عمر روزۀ بندگی عادت می دهد. آنانی که عزم شان را جزم نموده اند تا خصلت های زیبای به دست آمده در سی روز را تا زنده هستند ادامه دهند که اینان در بدل چند روزی گرسنگی و تشنگی اینجا در آخرت خطاب: «بندگانم! بارها و بارها رنگ تان را پریده، رخسارتان را زرد شده، چشمان تان را فرو رفته و فک های تان را گود می دیدم، اینها را به خاطر من تحمل می کردید پس در بدل آنچه در روزهای گذشته تقدیم کرده اید بفرمایید امروز نوش جان تان، بخورید و بنوشید!» را خواهند شنید و در آن روز افطار اصلی شان را خواهند کرد.
(پروردگارا! ما را نیز به لطف خود از زمرۀ ایشان بگردان)

نویسنده: فتح الله گولن

About Author

یک پاسخ به “تاثیر رمضان در زندگی”

  1. به نگار گفت:

    ما رأیکم الشریف فی المقال التالی؟ و ما البرهان على رأیکم؟ و شکرا لکم
    behnegara@yahoo.com
    وقت الافطار عند استتار قرص الشمس او غلبه الظلام؟
    بسمه تعالى
    سؤال: هل وقت الافطار عند استتار قرص الشمس کما علیه أهل السنه او بعد الاستتار بمقدار ۱۵ دقیقه تقریبا عند غلبه الظلام کما علیه الشیعه ؟
    الجواب: من الواضح أن الله أمرنا فی القرآن باتمام الصیام إلى اللیل بقوله «ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْل» و اللیل لا یحصل عرفا بمجرد استتار قرص الشمس بل بغلبه الظلام.
    أضف إلى ذلک، أن القرآن یدل على أن اللیل یحصل بغلبه الظلام فی مواضع متعدده
    منها نفس آیه وقت الصیام «أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَهَ الصِّیامِ الرَّفَثُ إِلى‏ نِسائِکُمْ هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا ما کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْلِ ..» فإن الله قد کنّی عن اللیل فی هذه الآیه بالخیط الأسود، على ما رواه البخاری و غیره عن النبی قال (ص) «إنما ذلک سَوَادُ اللَّیْلِ وَبَیَاضُ النَّهَارِ» (صحیح البخاری ج ،۲ ص۶۷۷) فاللیل یحصل بسواد الظلام لا بمجرد الاستتار مع بقاء غلبه الضیاء.
    منها قوله تعالى «وَ آیَهٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ» (۳۷ یس) فإن السلخ نزع جلد الحیوان، فکأنّ نور النهار لباس أبیض ألبسه الله جسد اللیل، ینزعه عنه إذا ذهب النهار لیبدو لبّه و هو الظلام فاذا نزع بیاض النهار عنه دخل الناس فی الظلام «فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ»، فما لم یدخلوا فی الظلام لم یذهب النهار و لم یدخلوا فی اللیل فیجب إدامه الصیام.
    منها قوله تعالى «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَهِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتیکُمْ بِضِیاءٍ أَ فَلا تَسْمَعُون» فإن الله جعل اللیل فی هذه الآیه رافعا لضیاء النهار و مقابلا له فقال لو بقی اللیل الرافع لضیاء النهار فمن یأتیکم بالضیاء؟ فاللیل و ضیاء النهار لایجتمعان فاللیل یحصل بعد زوال ضیاء النهار.
    فإذن إن الله أمرنا باتمام الصیام إلى اللیل بقوله « ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْل» فیجب على کل مسلم أن یدیم صیامه إلى اللیل، و الآیات المذکوره قد بیّنت لنا أن اللیل یبدأ بغلبه الظلام فلا یجوز الإفطار قبل غلبه الظلام فمن أفطر صیامه بمجرد استتار قرص الشمس (کما هو المعمول به عند أهل السنه) فقد أبطل صیامه قبل تمامه فکان صیامه باطلا فیجب قضائه علیه.
    إذن الاستعمالات العرفیه فی لفظ اللیل و الدلالات القرآنیه على مفهومه، تکون مخالفه لرأی أهل السنه فی وقت الإفطار
    و أما الأحادیث المرویه عن النبی (ص) فی هذا الباب، فانهم یسندون رأیهم بحدیث عمر بن الخطاب الذی رواه البخاری و غیره عنه «قال قال رسول اللَّهِ إذا أَقْبَلَ اللَّیْلُ من هَا هُنَا وَأَدْبَرَ النَّهَارُ من هَا هُنَا وَغَرَبَتْ الشَّمْسُ فَقَدْ أَفْطَرَ الصَّائِمُ»
    و بحدیث عبد اللَّهِ بن أبی أَوْفَى رضی الله عنه «قال کنا مع رسول اللَّهِ فی سَفَرٍ وهو صَائِمٌ فلما غَرَبَتْ الشَّمْسُ قال لِبَعْضِ الْقَوْمِ یا فُلَانُ قُمْ فَاجْدَحْ لنا فقال یا رَسُولَ اللَّهِ لو أَمْسَیْتَ قال انْزِلْ فَاجْدَحْ لنا قال یا رَسُولَ اللَّهِ فَلَوْ أَمْسَیْتَ قال انْزِلْ فَاجْدَحْ لنا قال إِنَّ عَلَیْکَ نَهَارًا قال انْزِلْ فَاجْدَحْ لنا فَنَزَلَ فَجَدَحَ لهم فَشَرِبَ النبی ثُمَّ قال إذا رَأَیْتُمْ اللَّیْلَ قد أَقْبَلَ من هَا هُنَا فَقَدْ أَفْطَرَ الصَّائِمُ».
    لکن لا دلاله فی شئ من الحدیثین على رأی أهل السنه، أما عدم دلاله حدیث عمر بن الخطاب فلأن هذا الحدیث مخدوش سندا و دلاله.
    أما مخدوشیته سندا فلأن راویه عن النبی عمر بن الخطاب و هو من الذین کانوا یختانون أنفسهم، الذین أنزل الله فیهم «عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ» على ما رواه ابن أبی حاتم و غیره، ذیل الآیه عن کعب بن مالک قال: «کان الناس إذا صام الرجل فنام، حرم علیه الطعام و الشراب حتى یفطر من الغد، فرجع عمر بن الخطاب من عند النبی صلى اللّه علیه و سلّم ذات لیله، و قد سمرعنده فوجد امرأته قد نامت فأیقظها، و أرادها فقالت:إنى نمت فقال: ما نمت، ثم وقع بها. و صنع کعب بن مالک مثل ذلک. فغدا عمر بن الخطاب إلى النبی صلى اللّه علیه و سلّم فأخبره، فأنزل اللّه تعالى عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ الى قوله: أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْلِ» (تفسیر ابن أبی حاتم ذیل الآیه). و من المعلوم أن العاقل المعتنی بدینه لا یعتمد فی معالم دینه على الذی قد شهد الله علیه بکونه من الخائنین و قد قال الله فی کتابه العظیم «إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنین» و قال «وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ مَنْ کانَ خَوَّاناً أَثیما» .
    فإن قلت قول الله «فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا، عَنْکُم» فی تتمه الآیه یدل على أن الله قد عفا عنهم.
    قلت إن العفو عن العاصی لا یدل على رجوعه عن فعل المحرمات إلی العداله و التقوی، و خاصه إذا صار العصیان عاده للعاصی، ألا ترى أن النبی قد أمر بالعفو عن الیهود مع إنهم لایزالون خانوا الله و رسوله «وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى‏ خائِنَهٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ»، فعفو النبی عنهم لایستلزم عدم خیانتهم لانهم کانوا یخونون مره اخری کلما عفى النبی عن خیانتهم السابقه، فالعفو عن العاصی لا یدل على عدالته و رجوعه الى التقوى، فقوله تعالى «فَتابَ عَلَیْکُمْ وَ عَفا، عَنْکُم» لایدل على أنهم صاروا بالعفو متقین محترسین عن الخیانه و الکذب و خاصه أن قوله «کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ» یدل على استمرار الخیانه منهم و الاستمرار توجب العاده فیصعب على الخائن ترک الخیانه و إن عفی عنه؛ فلا یبقى وثوق على قول الخائن للعاقل المعتنی بدینه.
    و أیضا إن الروایه تدل بالصراحه على أن عمر بن الخطاب قد کذب أمرته عالما عامدا إذ فیها أنه «وجد امرأته قد نامت فأیقظها، و أرادها فقالت:إنى نمت فقال: ما نمت»؛ فعمر وجد إمرأته قد نامت فأیقظها و مع ذلک قال لها ما نمت، و هذا کذب واضح بالعمد؛ فإن إمرأته لو لم تکن نائمه فکیف وجدها قد نامت؟ و کیف أیقظها!؟ فالروایه صریحه فی أنه کذب للوصول إلى شهوه نفسه، و العاقل المعتنی بدینه لا یعتمد فی معالم دینه على الکاذبین و قد قال الله فی کتابه «إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللَّه»؛ فإذن لایمکن الوثوق بقول عمر فیما رواه عن النبی فی وقت الإفطار.
    و أما عدم دلاله روایته على رأی أهل السنه فی وقت الإفطار (على فرض صحه الحدیث سندا) فلأن حدیث عمر عن النبی فی هذا الباب قد روی بوجه آخر، روى أبو داود فی سننه عنه عن النبی قال قال: «إذا جاء اللیل من هیهنا وذهب النهار من هیهنا (زاد مسدد) وغابت الشمس فقد أفطر الصائم»؛ فانّ هذا الحدیث صحیح کما صرح بصحته الشیخ الألبانی، و معناه أوضح مما فی الحدیث الأول إذ فیه «إذا جاء اللیل من هیهنا» بدلا عن «إذا أَقْبَلَ اللَّیْلُ من هیهنا» (سنن أبی داود ج۱ ص ۷۱۸) و المجیئ هی الحرکه إلی موضع مع الوصول إلیه و الإقبال هی الحرکه إلی موضع سواء وصل إلیه أم لا فالحدیث الأول مبهم لایدل أن وقت الإفطار أ یحل بصرف حرکه اللیل من جانب المشرق أو یحل بحرکته منه مع الوصول إلی مکان الرائی، لکن الحدیث الثانی یوضح ذلک فانه یدل دلاله واضحه علی أن وقت الإفطار یحل بحرکه اللیل من جانب المشرق اذا وصل إلی مکان الرائی لأن کلمه «جاء» تدل على ذلک، فیجب تفسیر إطلاق الحدیث الأول على ما یفهم من الحدیث الثانی فیکون معنی الحدیث إذا أقبل اللیل من جانب المشرق و وصل إلیک أیها الرائی فقد حلّ وقت الإفطار لک؛ فهذا الحدیث لا یدلّ علی رأی أهل السنه فی وقت الإفطار بل یدل على وجوب إدامه الصوم بعد مغیب الشمس إلی أن وصل اللیل من المشرق إلی مکانه الذی هو بین المشرق و المغرب، و من المعلوم أن وصول اللیل من المشرق إلى مکان الرائی یحتاج إلى عشر دقائق فلا یجوز الإفطار بمجرد استتار القرص.
    و أما عدم دلاله حدیث عبد اللَّهِ بن أبی أَوْفَى على رأی أهل السنه فی وقت الإفطار فذلک لوجوه
    الأول أنه لیس فیه أن النبی قد أفطر عند غروب الشمس بل الذی فی هذا الحدیث هو أن النبی قد أمر بعضهم عند الغروب بالجدح إذ فیه «فلما غَرَبَتْ الشَّمْسُ قال لِبَعْضِ الْقَوْمِ یا فُلَانُ قُمْ فَاجْدَحْ لنا» و معلوم أن الجدح یحتاج الى زمان‌مّا و خاصه إذا صنع لجماعه (کما یدل علیه قوله «اجدل لنا» و «فَجَدَحَ لهم») فلا یدل هذه الروایه على أن النبی قد أراد أن یفطر عند استتار قرص الشمس و لا على أن وقت الإفطار یبدأ من استتار القرص، إذ لو کان اللیل یبدأ من غروب الشمس للزم على النبی أن یأمر بالجدح قبل غروب الشمس و خاصه بناء على استحباب تعجیل الفطر، لکن لم یفعل فعلم من هذا أن اللیل لایبدأ من غروب الشمس.
    الثانی أن الرجل المامور بالجدح عند ما غربت الشمس قال للنبی إِنَّ عَلَیْکَ نَهَارًا فاستعمل کمله النهار لما بعد الغروب فما بعد الغروب کان نهارا عنده بعدُ و النبی لم ینکر ذلک علیه بل الذی أنکره علیه النبی إتئاده فی العمل و تأخیره الجدح، فالنبی قد أیّد بفعله أن النهار یدوم بعد الاستتار، فبمجرد غروب الشمس لاینتهی النهار و لایبدأ اللیل، و الله سبحانه یقول «ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْل» فلا یجوز الإفطار بمجرد استتار القرص.
    الثالث ما فی حدیث مسلم عن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی أَوْفَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ من شرطین قال :«…إِذَا غَابَتْ الشَّمْسُ مِنْ هَاهُنَا وَجَاءَ اللَّیْلُ مِنْ هَاهُنَا فَقَدْ أَفْطَرَ الصَّائِمُ» فجعل للإفطار شرطین مغیب الشمس و مجیئ اللیل من جانب المشرق و المجیئ هی الحرکه إلی موضع مع الوصول إلیه فمعناه إذا وصل اللیل من جانب المشرق إلى مکان الصائم فقد افطر الصائم فاللیل یبدأ بوصول اللیل الذی هو الظلام إلی الإنسان؛ فإذن لایجوز الإفطار بمجرد غروب الشمس بل یجب على الصائم أن ینتظر إلی أن یظهر الظلام فوق رأسه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

* Copy This Password *

* Type Or Paste Password Here *