آخرین اخبار

حضرت انس و حجاج بن یوسف ثقفی

عمر بن ابان می‌گوید: حجاج بن یوسف مرا همراه تعدادی اسب سوار و پیاده به دنبال حضرت انس رضی الله عنه فرستاد، تا او را پیش حجاج بن یوسف بیاوریم. چون به خدمت ایشان رسیدیم، دیدم او جلوی دروازه‌ی منزلش نشسته و پاها را دراز کرده است. عرض کردم دستور حاکم را اجابت کنید که شما […]

اشتراک گذاری
۰۲ فروردین ۱۳۹۵
370773 بازدید
کد مطلب : 4172

عمر بن ابان می‌گوید: حجاج بن یوسف مرا همراه تعدادی اسب سوار و پیاده به دنبال حضرت انس رضی الله عنه فرستاد، تا او را پیش حجاج بن یوسف بیاوریم. چون به خدمت ایشان رسیدیم، دیدم او جلوی دروازه‌ی منزلش نشسته و پاها را دراز کرده است. عرض کردم دستور حاکم را اجابت کنید که شما را احضار کرده است!

– پرسیدند: حاکم کیست؟

– عرض کردم: حجاج بن یوسف.

– فرمود: الله تعالیٰ او را ذلیل و خوار کند، حاکم شما سرکش، باغی و مخالف کتاب و سنت است؛ الله تعالیٰ از او انتقام خواهد گرفت.

– گفتم: زیاد صحبت نکنید و دستور حاکم را اجابت کنید!

حضرت انس رضی الله عنه همراه ما پیش حجاج آمد. حجاج پرسید: شما انس بن مالک هستید؟

– فرمود: بله!

– حجاج گفت: همان شخصی که مرا بد و بیراه گفته و در حق من دعای بد می‌کند؟

– فرمود: بله! این کار بر من و تمام مسلمانان واجب است؛ زیرا تو دشمن اسلام هستی، تو دشمنان خدا را عزیز و دوستانش را ذلیل کردی.

– حجاج گفت: خبر داری چرا احضارت کرده‌ام؟

– فرمود: خیر.

– حجاج گفت: می‌خواهم تو را به فجیع‌ترین شیوه به قتل برسانم.

– حضرت انس رضی الله عنه فرمود: اگر من به صحت سخنانت یقین می‌داشتم، عبادت خدا را ترک کرده، تو را عبادت می‌کردم و در این گفته‌ی رسول الله صلی الله علیه وسلم شک می‌کردم که به من آموخت: هر کس هنگام صبح این دعا را بخواند، هیچ کسی نمی‌تواند به وی ضرر و آسیبی رسانده و بر او مسلط شود، و من امروز این دعا را خواندم.

– حجاج گفت: من می‌خواهم شما آن دعا را به من بیاموزید.

– حضرت انس رضی الله عنه فرمود: تو سزاوار نیستی که به تو تعلیم دهم.

– حجاج گفت: راهش را باز کنید و بگذارید تا برود.

وقتی حضرت انس رضی الله از آنجا رفت، به حجاج گفته شد: حاکم به سلامت باد! شما چند روز است در تلاش ایشان بودید، وقتی در چنگ‌تان افتاد چرا رهایش کردید؟

– حجاج گفت: به خدا سوگند! بر شانه‌هایش دو شیر را مشاهده کردم و زمانی‌که با او صحبت می‌کردم، آن‌ها به سویم خیره می‌شدند و می‌خواستند بر من حمله کنند. من اگر به ایشان ضرری می‌رساندم سرانجام من چه می‌شد؟

وقتی‌که وفات حضرت انس رضی الله عنه فرا رسید، آن دعا را به فرزندش تعلیم داد که از این قرار است:

«بِسْمِ الله عَلیٰ نَفْسِیْ وَدِیْنِیْ، بِسْمِ الله عَلیٰ اَهْلِی وَمَالِیْ وَوَلَدِیْ، بِسْمِ الله عَلیٰ مَآ أَعْطَانِیَ اللهُ، اللهُ رَبِیْ لَا أُشْرِکُ بِهِ شَیْئاً، اللهُ أَکْبَرُ، اللهُ أَکْبَرُ، وأَعَزُّ وَأَجَلُّ وَأَعْظَمُ مِمَّا أَخَافُ وَأَحْذَرُ، عَزَّ جَارُکَ وَجَلَّ ثَنَاءُکَ وَلَآ إلٰهَ غَیْرُکَ، اَللّٰهُمَّ إِنِّیْ‌ أَعُوْذُ بِکَ مِنْ شَرِ نَفَسِیْ وَمِنْ شَرِ کُلِ شَیْطَانٍ مَرِیْدٍ، وَمِنْ شَرِ کُلِ جَبَّارٍ عَنِیْدٍ، فَإِنْ تَوَلَّوْ فَقُلْ حَسْبِیَ اللهُ لَآ اِلٰهَ اِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ‌ الْعَرْشِ الْعَظِیْمِ، إِنَّ وَلِیِیَّ اللهُ الَّذِیْ نَزَّلَ الْکِتٰابَ وَهُوَ یَتَوَلَّی الصَّالِحِیْن.»

ترجمه: بسم الله بر نفس و بر دین من، بسم الله بر اهل، مال و اولاد من، بسم الله بر آنچه الله به من عطا فرموده است. الله پروردگار من است، با او هیچ چیزی را شریک نمی‌سازم. ‎الله بزرگ‌تر است، الله بزرگ‌تر، غالب‌تر، بلند مرتبه‌تر و با عظمت‌تر است از آن چه من از آن خوف و هراس دارم. [بار الها!] محکم است پناه تو و بزرگ است ثنای تو و غیر از تو معبودی نیست. بار خدایا! به تو پناه می‌برم از شر نفس خود و از بدی هر شیطان رانده شده و از شرّ ظالمی کینه توز. اگر [آنان] روی گردانیدند پس تو بگو: الله برای من کافی است، نیست الهی جز او، بر او توکل کردم و اوست پروردگار عرش بزرگ. همانا کارساز من آن ذاتی است که کتاب را فرو فرستاده و او متولی نیکان است. (طبرانی: ۳/ ۱۵۱؛ کنز العمال: ۲/ ۲۲۱)

 

منبع: سنت آنلاین

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

* Copy This Password *

* Type Or Paste Password Here *