آخرین اخبار

دموکراسی محمد(ص) در مقابل دموکراسیهای دروغین امروز

در روزگار پرفریب ما،سخن از دموکراسی بسیار است و بسیارند کسانی که شعار دموکراسی می دهند. اینک بر ما واجب است که پرده از چهره این نیرنگبازان و سخن پردازان برداریم و برای مردم روشن سازیم که میان دموکراسی دروغین و دموکراسی واقعی و حقیقی فرق بسیار است وثابت کنیم که دموکراسی واقعی دموکراسی اسلامی است؛ […]

اشتراک گذاری
۲۱ دی ۱۳۹۲
544 بازدید
کد مطلب : 227

در روزگار پرفریب ما،سخن از دموکراسی بسیار است و بسیارند کسانی که شعار دموکراسی می دهند. اینک بر ما واجب است که پرده از چهره این نیرنگبازان و سخن پردازان برداریم و برای مردم روشن سازیم که میان دموکراسی دروغین و دموکراسی واقعی و حقیقی فرق بسیار است وثابت کنیم که دموکراسی واقعی دموکراسی اسلامی است؛ دینی که خداوند آنرا نظام زندگی ایده آل بشر قرار داده و رسالتش طهارت روح و روان و تذهیب وجود ذیجود انسانی است.

در روزگار پرفریب ما،سخن از دموکراسی بسیار است و بسیارند کسانی که شعار دموکراسی می دهند. اینک بر ما واجب است که پرده از چهره این نیرنگبازان و سخن پردازان برداریم و برای مردم روشن سازیم که میان دموکراسی دروغین و دموکراسی واقعی و حقیقی فرق بسیار است وثابت کنیم که دموکراسی واقعی دموکراسی اسلامی است؛ دینی که خداوند آنرا نظام زندگی ایده آل بشر قرار داده و رسالتش طهارت روح و روان و تذهیب وجود ذیجود انسانی است.

 نگاهی گذرا به تاریخ صدر اسلام به روشنی هرچه تمام اختلافات اساسی میان دموکراسی جدید و دموکراسی اسلامی را نشان می دهد که براستی دموکراسی جدید واژه ای پوچ وتوخالی است و دموکراسی اسلامی مبتنی بر متعالی ترین ارزشهای اخلاقی و انسانی و بر پایه حق و حقیقت و آزادی و عدالت و برابری استوار است. دموکراسی امروز کجا و دکوکراسی فرزند عبدالله، آن یتیم امی که صحرای بیکران و ساکت وآرام مکه پروردش و سرنوشت آراستش تا انسان را از گمراهی و تاریکی جهل و عرب را از نادانی و توحش و غارت نجات دهد.

دموکراسی محمد(ص)

محمد(ص)سرانجام توانست در نبرد سرنوشت با قریش؛ پیکاری میان مرگ و زندگی، با آنان پیروز شود؛ پیروزی منطق، حق و حقیقت بر جهل و تعصب باطل. آری! آن مرد تنها و یاران اندکش توانستند سرانجام بر خیل بیشمار مشرکان و کافران غلبه کنند و این پیروزی عقیده وایمان بود.

برستی محمد(ص) پس از پیروزی بر کسانی که شکنجه اش دادند، سنگسارش کردند، دشنامش دادند، مسخره اش کردند و بارها قصد جانش داشتند، چه کرد؟ آیا به انتقام شکنجه دیدگان و شهیدان مثله شده اش به شکنجه و آزار و کشتارشان پرداخت؟! آیا در قبال آنهمه رنج و شکنج و تبعید و فرار و دو بار هجرت به حبشه و بایکوت مطلق اقتصادی در شعب ابی طالب که از شدت گرسنگی گیاهان و برگ درختان را می خوردند دست به انتقام زد؟!

هرگز! محمد برانگیخته نشده بود تا اتش انتقام را شعله ور سازد، فرستاده نشده بود تا آنگونه که مشرکان رفتار کردند، رفتار نماید.

محمد (ص) را در آستانه پیروزی و اقتدار کامل سیاسی، نظامی بر کل جزیره العرب می بینیم؛ او به مکه وارد شده، بتان را از ساحت کعبه زدوده است و اینک مشرکان، همان شکنجه گران و قاتلان، با هول و هراس در انتظار تصمیم محمد اند که چه خواهد کرد؛ ترس در چشمانشان چنبره زده و هراس جانشان را به لب رسانده، براستی چه خواهد کرد؟ و خود می پرسد:«آیا می دانید با شما چه خواهم کرد؟!» و آنان انتظاری جز عقوبت سخت نداشتند، اما نمی دانستند که محمد مظهر اعلای خلق و خوی عالی انسانی است. واو در چنان سکوتی سرشار از هول و هراس و لبریز از بیم و امید، با شکنجه گران و قاتلان و یارانش، در سیمای فاتحی بزرگ که تاریخ هرگز به خود ندیده است، آرام و امیدوار، مهربان و صمیمی میگوید:«بروید! رهایتان کردم!» و رها شدگان رفتند و اینجا بود که در عمق وجدان خفته و بیمارشان دریافتند که رسالت محمد، رسالت حق و حقیقت و خیر و صلاح وعفو و گذشت و محبت و عشق انسانی است.

محمد(ص) مردی است که بر جزیرهالعرب مسلط شد و پیام خویش را به چهار سوی جهان رسانید، اما در زندگی مغرور نشد، او به عنوان حاکم و رئیس دولت اسلامی می توانست از مواهب قدرت برخوردار شود و همانند پادشاهان و قیصران جهان زندگی کند و نکرد. به گواهی تاریخ و اعتراف دشمن، محمد هرگز از آنچه بود عوض نشد، همان سادگی، صداقت، صمیمیت، محبت و عشق انسانی نخستین در تمام مراحل زندگی و دوران رسالتش در او موج می زد؛ خودش نعلینش را می دوخت و گوسفندش را می دوشید پیراهنش را وصله می زد و پارسایانه می زیست. چرا که به درستی می دانست او الگوی اعلای انسانی برای بشریت است…

نگاهی کوتاه به دموکراسی غرب

تا اینجا تصاویری روشن از دموکراسی نخستین دولت اسلامی ارائه کردیم و اینک نگاهی کوتاه به دموکراسی غرب و پیشینه آن می اندازیم، آن هم نه به گذشته های دور، و نه به دورانی که غرب در توحش محض می زیست و در جهل مطلق بود تا گفته شود انک که غرب دموکراسی نداشته پس هر چه کرد ناشی از جهل و توحش بوده است، بنابراین از دادگاههای تفتیش عقاید اسپانیا، از آن کشتارگاههای هولناک که به زندگی صدها هزار مسلمان پایان داد سخن نمی گوییم، از جنگهای صلیبی و کشتار دسته جمعی مسلمانان که ناشی از حسد و حماقت غرب ظلمانی نسبت به شرق نورانی بود حرف نمی زنیم، بلکه از عصر روشنایی و پیشرفت و تمدن غرب سخن می گوییم از دوره ای که غرب در عرصه تمدن و تکنیک گامهای بلندی برداشت و به اوج قله پیشرفت رسید و متأسفانه در معنویت و اخلاق و ایمان و انسانیت به قعر ذلت و نکبت و پلیدی سقوط کرد، از رنسانس به این سو سخن می گوییم.

دموکراسی فرانسه

همه می دانند که فرانسه از پگاه پیروزی انقلابش، مبدأء دموکراسی غرب بشمار می رود و کشوری است که از دیر باز حقوق بشر را مقرر داشته و غرب شعارش را می دهد. حال باید نگاهی به صدر و ذیل این دموکراسی مکار که «مادر آزادیها»نام گرفته انداخت تا ببینیم چه می کند؛ هنگام آن رسیده تا پرده از چهره این دموکراسی منافق برداریم و جنایات آن را در کشورهای جهان سوم ملاحظه کنیم، آیا براستی خنده آور نیست که ببینیم دموکراسی پر ادعای جهان که رنگ و نیرنگش چشمها را خیره کرده و هیاهوی آزادی خواهی اش گوشها را خسنه ساخته، رسالتش قلع و قمع حقوق و آزادیهای اساسی و عزت و شرف انسانی جوامع جهان سوم است؟!

کشتارگاههای الجزایر

از جنایات فرانسه در سوریه و لبنان چیزی نمی گویم، همه می دانیم که در لبنان و سوریه چه کرده است. در اینجا اعترافات دو نویسنده مشهور و معاصر فرانسه را می آورم که اخیرا” کتابی درباره الجزایر نوشته اند با عنوان«الجزایر علیه قانون» اینک به اعترافات این دو نویسنده فرانسوی آقایان«کولیت» و «فرانسیس جانسون» گوش فرا دهید که در پیشگاه تاریخ ایستاده و شهادت می دهند و نمونه هایی از پیشینه دموکراسی فرانسه را ارائه می کنند:

«در غروب روز ششم آوریل سال ۱۸۳۲ فرمانده فرانسوی«رویگو» =Rovigo به قبیله «الیفا» در الجزایر حمله کرد و پیر و جوان و کودک و زن و مرد را قتل عام نمود و سپس سر قربانیان را بریده بر فراز نیزه هاشان کردند».

« در اکتبر سال ۱۸۳۶ میلادی سرهای بسیاری از قربانیان به عنوان هدیه در صندوقهای سر بسته برای کنسول دانمارک فرستاده شد. زنان ودختران اسیر را به عنوان غنائم جنگی همچون برده های قرون وسطای غرب به زنجیر بسته گوش و بینی شان را حلقه کشیده و در بازار باب الزون به معرض فروش گذاشتند. فاتحان دموکرات فرانسوی و منادیان انقلاب فرانسه از سر مستی و شادمانی از این فاجعه هولناک، خانه های ساکنان الجزیره را به آتش کشیدند. فرانسویان دموکرات متجاوز بر روی قربانیان و اسیران انواع شکنجه ها را می آزمودند و شیوه های گوناگون کشتار انفرادی و گوهی را ابداع و اختراع می کردند، غارت اموال کار بعدی شان بود، آنان انقلاب فرانسه و حقوق بشر آن را به مسخره می گرفتند. قبیله ای که قتل عام شده بود ابتدا به آنان امان داده بودند و عهد و پیمان بسته بودند که کاری به کارشان ندارند، برای این منظور ابتدا یکصد هزار فرانک از آنان گرفته، سپس املاکشان را مصادره کرده و صاحبان خانه ها را وادار به تخلیه آنها نمودند و سپس ویران کردند و هزینه تخریب مساجد، معابد، مدارس، گورستانها و مراکز عمومی را نیز از مردم گرفتند.این دژخیمان زیر فرمان فرمانده بوزوت=bugeautبودند که در سال ۱۸۴۲ روستای بنی سالم و بلقاسم الجزایر را به آتش کشیدند و اهالی آنها را قتل عام کردند. فاتحان دژخیم فرانسوی در الجزایر به شکار انسان پرداخته بودند، مخصوصا”دوست داشتند زنان را شکار کنند و خرید و فروش نمایند. منادیان آزادی و حقوق بشر بازارهای انسان فروشی دایر کرده بودند و زنان را به مزایده گذاشتند»

برترین ابداع فرانسویان سوزاندن دسته جمعی انسانها بود؛ در سال ۱۸۴۵ هزاران انسان را زنده سوزاندند، یکی از سربازان فرانسوی در توصیف این فاجعه می گوید:« در دل شب و در پرتو ماه یک گردان از ارتش فرانسه آتشی عظیم افروخته اند، صدای گنگ ناله زنان، مردان، کودکان و حیوانات در هم آمیخته و بگوش می رسد، چه اتفاقی افتاده! فریادها به اوج می رسد و بعد همه چیز خاموش می شود. و اینک صبح شده…آه خدای من! آنجا چه خبر است! خرمنی از آتش خاکستر و دود، نزدیک می شوم، زنان و مردان و کودکانی را می بینم که در میان حیوانات سوخته اند، پیش چشمم مردی را می بینم که سوخته، پاهایش بر زمین و دستش همچنان بر شاخ گاوی مانده، در آن سو، زنی را می بینم که کودکش را در آغوش پنهان کرده و جزغاله شده! قربانیان این جهنم دموکراسی فرانسه ۷۶۰ جسد بود» و شاهدی دیگر می گوید: «فرانسویان همه ساکنان یکی شهرهای الجزایر را گرد آوردند، نهرهائی کنده و در آنها آب و نفت جاری کرده بودند، به مردم دستور دادند که وارد نهرهائی شوند، وقتی مردم از رفتن خودداری کردند، با مسلسل به روی شان آتش گشودند. مردم به آبها پناه بردند تا از تیرها در امان باشند، نهرها از زنان و مردان و کودکان پر شد، سپس منادیان حقوق بشر و صاحبان انقلاب فرانسه نهر ها را به آتش کشیدند. این آدم سوزی یک شبانه روز ادامه داشت، شمار قربانیان بیش از هفتاد هزار انسان بود

{و این چند نمونه تاریخی، اسناد پیشینه دموکراسی و آزادی و حقوق بشر فرانسه است. فرانسه هنوز از الجزایر دست بر نداشته؛ جنایات هولناک فرانسه در جریان نبرد استقلال الجزایر در خاطر همه جهانیان هنوز زنده است، دولت دست نشانده فرانسه در الجزایر دارد قتل عام می کند، فرانسه دموکراتیکانتخاب آزاد و مردمی خلق الجزایر را نتوانست تحمل کند، پیروزی مسلمانان در الجزایر برای غرب عموما” و برای فرانسه خصوصا” غیر قابل تحمل بود. فرانسه دموکراتیک و آزاد، پوشش اسلامی دختران مسلمان مقیم پاریس را نتوانست تحمل کند، دختران مسلمان به جرم پوشش عقیدتی اسلامی از مدارس فرانسه اخراج می شوند.

و در حالی که تلاش جهانی برای خلع سلاح اتمی روز بروز شدت می گیرد. دولت فرانسه به آزمایشهای اتمی دست یازیده و خلق و خوی امپر یالیستی خود را نشن می دهد.}

دموکراسی انگلیس

از پیشینه استعماری و غارتگری بریتانیای کبیر در شبه قاره هند، خاورمیانه و دیگر نقاط آسیا و آفریقا و اروپا و آمریکا چیزی نمی گوئیم، از همین فلسطین یاد می کنیم که شاهد آشکار و سند روشنی است از دموکراسی و حقوق بشر انگلستان، از میلیونها آواره فلسطینی یاد می کنیم که بنا به اراده دموکراسی انگلستان باید آواره از وطن، گرسنه، بیمار و پریشان در غربت بمیرند، از ساکنان فلسطینی طبریا، حبفا، اللد، رمله، دیر یاسین و…و…یاد می کنیم که با گلوله های انگلیسی- صهیونیستی قتل عام شدند. و بی پرده بگوئیم پریشانی و بدبختی موجود جهان عرب ناشی از سیاست استعماری و شیطانی انگلستان است، انگلیسی ها در خیانت و جنایت و نابودی ملتها استادند، آنان در زیر پا گذاشتن همه قراردادها و پیمانهای بین المللی و حقوقی ماهرند؛ ملک حسین به آنان دست دوستی داد و سوگند وفاداری یاد کرد، از پشت به او خنجر زدند، ملک فیصل به خواسته هاشان تن در داد، قربانی توطئه هاشان گردید خلق عرب به آنان با حسن نیت نگریست، سرنوشتی چنین دردناک پیدا کرد، توطئه از پی توطئه جهان عرب را در بر گرفته است.

دموکراسی آمریکا

از دموکراسی آمریکائی که خود را حامی آزادیهای چهار گانه می داند و اخیرا” منادی حقوق بشر در سراسر جهان است چه می توان گفت؟ از جنایات آمریکا در کره، ویتنام و دیگر جاهای جهان مخصوصا” فاجعه فلسطین {و اخیرا”در عراق و بوسنی} بگذریم، به درون جامعه آمریکا نگاه کنیم؛ در این دموکراسی دروغینهنوز اصالت انسان عبارت است از اصالت خون، نژادو رنگ! دموکراسی رنگ پرست و نژاد پرست حاکم بر جهان هنوز نتوانسته حقیقت انسانس سیاهان و سرخ پوستان بومی آمریکا را بپذیرد، هنوز سیاهان و دیگر تیره ها و رنگها و نژادهای غیر سفید از حقوق یکسان با شهروندان سفید پوست برخوردار نیستند، هنوز در برخی مناطق سیاهان حق ندارند وارد مدارس، آموزشگاهها، دانشگاهها، اتوبوسها و قطار ها شوند. و کیست که سرنوشت دردناک آن دختر دانشجوی سیاه پوست دوشیزه ارتولوسی را نداند، دختر بی نوائی که ماجرای دردناکش زمان بس درازی جامعه آمریکا را متوجه خود کرد، او که به عشق دانش کوشید تا هر طور شده وارد دانشگاه تگزاس شود اما هرگز موفق نشد چرا که جامعه نژاد پرست آمریکا حضور یک سیاه پوست را در دانشگاه های آمریکا کسرشأن، حرمت، کرامت و برتری نژاد و رنگ خود می داند، به همین دلیل وقتی آن دختر سیاه پوست می خواست وارد دانشگاه تگزاس شود آنهمه هیاهو و سر وصدا و تظاهرات راه افتاد که باید او را از دانشگاه اخراج کنید و خواستار توبیخ مسئولین دانشگاه شدند که اجازه حضور او را در دانشگاه داده بودند. سرانجام قانون دموکراتیک و شعارهای توخالی قوانین مدنی امریکا مقهور اراده نژاد پرستان شد. وکیلی که مسئولیت دفاع از حقوق از آن دختر را بعهده داشت، شدیدا”تهدید به مرگ گردید که می خواهد سفیدی پوست آمریکائیان را به سیاهی بیالاید. جنایاتی از این قبیل و بدتر از آن هر روز در جامعه امریکا رخ می دهد، مانند سرنوشت آن خواننده سیاه پوست که صرفا”بخاطر پوست ساهش مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت{و یا ماجرای اخیر قتل عمد آن ساهپوست توسط پلیس در کالیفرنیا که آن شهر را به آشوب کشید و سراسر آمریکا را تهدیدکرد.}

درغرب دموکراسی وجود ندارد

آیا با وجود اینهمه جنایات هولناک در جوامع غربی،باز هم غرب حق دارد که شعار دموکراسی سر دهد؟آیا در غرب واقعا”دموکراسی وجود دارد. غربی که در سراسر جهان دستش به خون آزادی خواهان آلوده است و هر گونه فریاد آزادی خواهی و عدالت طلبی را سرکوب می کند حق دارد که مدعی حقوق بشر و دموکراسی باشد؟آیا دموکراسی واقعی است که دولتهای غربی علیه خلقهای جهان سوم توطئه کنند و سرزمین شان را میان خود تقسیم نمایند و مزدوران و دست نشانده هاشان را بر سرنوشت آنان حاکم گردانند و به نام دموکراسی، ثروت ملل محروم و مظلوم را بدزدند و بگویند که از آزادیها و رهائی ملتها دفاع می کنیم؟! آیا این دموکراسی است که غرب فاسد و ملحد غارتگر و دولتهای امپریالیست غربی، هر چه بخواهند بر سر شرق مظلوم آورند و گرگها و سگهای خود را به جان و مال و ناموس و دین و اخلاق و فرهنگ و تمدن تاریخی شرق رها کنند؟

——————————————————————————————————

منبع: اسلام؛حقوق و آزادیهای اساسی انسان و مسئله حقوق بشر

تألیف: مصطفی الرافعی

ترجمه: محمود رضا افتخار زاده

ناشر: دفتر نشر معارف اسلامی

چاپ: اول،چاپخانه فروردین

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

* Copy This Password *

* Type Or Paste Password Here *