آخرین اخبار

فرمانداری که چوپان شد

فرمانداری که چوپان شد امام ابن شبه ترجمه: عادل حیدری امام ابن شبه در کتاب تاریخ مدینه نقل می کند: امیرالمؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه عیاض بن غنم را به فرمانداری شام گمارد، پس از مدتی به امیرالمؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه خبر رسید که عیاض برای خویش مجلس ویژه تشکیل داده و […]

اشتراک گذاری
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
48545 بازدید
کد مطلب : 2241

فرمانداری که چوپان شد


امام ابن شبه

ترجمه: عادل حیدری


امام ابن شبه در کتاب تاریخ مدینه نقل می کند: امیرالمؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه عیاض بن غنم را به فرمانداری شام گمارد، پس از مدتی به امیرالمؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه خبر رسید که عیاض برای خویش مجلس ویژه تشکیل داده و دربانانی بر آن گمارده است، پس نامه ای به او نوشت و وی را طلبید، هنگامی که عیاض به خدمت ایشان رسید.
عمر فاروق رضی الله عنه او را بمدت سه شبانه روز زندانی نمود ، سپس او را خواست وپالتویی پشمین طلبید و به او گفت: بپوش و نیز بقچه ی چوپانی و سیصد گوسفند به او داد و گفت: آنها را بچران . او نیز چنین کرد. هنگامی که کارش به پایان رسید عمرفاروق رضی الله عنه او را طلبید ، عیاض دوان دوان به خدمت امیرالمؤمنین رسید فاروق رضی الله عنه به او گفت: گوسفندان را بردار و برو چنین و چنان کن زمانی که عیاض اندکی فاصله گرفت: عمر رضی الله عنه او را فراخواند و آنقدر او را اینطرف و آنطرف فرستاد که عرق بر پیشانی اش جاری شده بود. سپس عمر رضی الله عنه فرمود: فلان روز گوسفندان را نزدم من بیاور ، و چون روز موعود فرا رسید عیاض به نزد امیرالمؤمنین آمد ، عمر رضی الله عنه فرمود: برو برای گوسفندان از چاه آب بکش عیاض هم چنین کرد و پس از سیراب کردن گوسفندان آبشخور را پر از آب نمود سپس عمر رضی الله عنه فرمود گوسفندان را به چراگاه ببر و فلان روز به نزد من بیا. و همچنان او را این سو و آن سو می فرستاد تا اینکه دو ماه گذشت.
عیاض که خسته شده بود به همسر عمر رضی الله عنه که از نزدیکانش بود روی آورد و گفت: برو از امیرالمؤمنین بپرس چرا با من چنین می کند؟
وقتی عمر رضی الله عنه به خانه آمد همسرش گفت: ای امیرالمؤمنین چرا با عیاض اینگونه رفتار می کنی؟ عمر رضی الله عنه فرمود: از کی تا به حال در امور مسلمین دخالت می کنی؟!!
عیاض کسی را به نزد همسر عمر رضی الله عنه فرستاد تا از نتیجه امر آگاه شود , همسر امیرالمؤمنین فرمود: ای کاش تو را نمی شناختم آنقدر عمر مرا توبیخ کرد که آرزو کردم زمین باز شود و مرا ببلعد. مدتی گذشت و عیاض روی به عثمان آورد و گفت: ای عثمان برو از امیرالمؤمنین بپرس چرا با من اینگونه رفتار می کند؟ عثمان به نزد امیرالمؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین چرا با عیاض اینگونه رفتار می کنی؟ عمر رضی الله عنه فرمود: پس عیاض به نزد تو هم آمده است. عثمان رضی الله عنه فرمود: ای امیرالمؤمنین عیاض یکی از بزرگان قریش است چرا با او اینگونه برخورد می کنی؟ عمر رضی الله عنه دو یا سه ماهی او را رها کرد سپس او را طلبید و خطاب به وی گفت : وای بر تو برای خویش مجلس ویژه تشکیل می دهی و پاسبان می گماری؟!! آیا دوباره مرتکب چنین کاری می شوی؟ عیاض گفت: خیر ای امیرالمؤمنین، سپس امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه فرمود: اکنون به پست خودت بازگرد.
و گویند پس از آن عیاض بن غنم یکی از بهترین فرماندارن امیرالمؤمنین عمر فاروق رضی الله عنه شد.

About Author

2 پاسخ به “فرمانداری که چوپان شد”

  1. سلام علیکم
    یک ایمیل برای ارسال خطبه های جمعه و دیگر سخنان مولانا محمد عثمان به بنده بدهید تا برایتان ارسال کنم
    جزاکم الله

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

* Copy This Password *

* Type Or Paste Password Here *