آخرین اخبار

آتش نفرت در پاریس

پس از حملات خونین و مرگ‌بار در پاریس یک بار دیگر “تروریزم” و راه‌های مقابله با آن به موضوع مورد بحث محافل سیاسی، مراکز قدرت، رسانه‌ها و کدخدایان جامعه جهانی تبدیل شده است. واکنش‌های قدرت‌های جهانی و هم‌پیمانان فرانسه در خاکریزهای خاورمیانه نیز قابل پیش‌بینی بود. آنها بار دیگر عزم خود را برای مبارزه با […]

اشتراک گذاری
۲۹ آبان ۱۳۹۴
441 بازدید
کد مطلب : 4037

پس از حملات خونین و مرگ‌بار در پاریس یک بار دیگر “تروریزم” و راه‌های مقابله با آن به موضوع مورد بحث محافل سیاسی، مراکز قدرت، رسانه‌ها و کدخدایان جامعه جهانی تبدیل شده است. واکنش‌های قدرت‌های جهانی و هم‌پیمانان فرانسه در خاکریزهای خاورمیانه نیز قابل پیش‌بینی بود. آنها بار دیگر عزم خود را برای مبارزه با “تروریزم” تا ریشه‌کن کردن کامل آن ابراز داشتند؛ تروریزمی که هنوز تعریف جامعی برای آن بیان نشده است و منافع هرکس ایجاب کند بهره‌ی لازم را از این واژه می‌برد.
پیش از این، “یازده سپتامبر” آمریکا، جهان را به تکان در آورده بود. سپس حملاتی خونین در جزیره بالی، مادرید و لندن همه را در شوک فرو برد. در آن زمان بر اتحاد بیشتر، اشغال بعضی کشورها، بهسازی سیستم امنیتی و جاسوسی، همکاری‌های امنیتی بیشتر تاکید شد. ایجاد محدودیت‌ برای مهاجران مسلمان و شهروندان مسلمان ساکن کشورهای غربی، تشدید حملات خیابانی با انگیزه‌های نژادی و مذهبی علیه اقلیت‌های مسلمان در این کشورها یکی از پیامدهای این قبیل انفجارهاست.

چرا پاریس؟

در پاسخ به این پرسش که چرا این بار پایتخت فرانسه هدف حملات خونین قرار گرفته، گمانه‌زنی‌های زیادی صورت می‌گیرد. پاسخ درست و کامل آن که با طراحان و مغزهای متفکر این عملیات است؛ اما از ظاهر قضیه چنین برمی‌آید که گروه موسوم به داعش –گروهی که مسئولیت عملیات ۱۳ نوامبر را بر عهده گرفت‌ــ قصد دارد ضمن نمونه‌برداری از روش گروه القاعده، مهد تمدن غربی و نماد آن را هدف قرار دهد. یارگیری از جوانان مسلمان فرانسه برای این گروه‌ها کار چندان مشکلی نیست. تنفر و انزجار عرب‌ها از فرانسه به دوران اشغال و استعمار کشورهای عربی برمی‌گردد؛ زمانی‌که رهبران این کشور برای رسیدن به منافع خود از هیچ جنایتی در کشورهای اسلامی مستعمره‌ی خود دریغ نکردند و در راستای صدور “آرمان‌های” انقلاب فرانسه به شمال آفریقا و خاورمیانه تا رویارویی نظامی با رقبای اروپایی خود پیش رفتند.
گرچه گفته می‌شود افراط‌گراها با حمله به مراکز فرهنگی، تفریحی و ورزشی پاریس قلب فرهنگ غرب را هدف قرار داده‌اند، اما این نبرد و بازتولید خشونت در “نبرد نمادها” خلاصه نمی‌شود. اگر فرانسه فضا را بر مسلمانان متدین کشورش تنگ نمی‌کرد، قانون فرانسه زنان مسلمان را به‌خاطر حجاب مورد دلخواه‌شان در این کشور جریمه نمی‌کرد، به آزادی‌های مذهبی مسلمانان توجه بیشتری می‌کرد و به تندروها اجازه نمی‌داد به تحقیر سیستماتیک اقلیت مسلمان فرانسه و نفرت‌پراکنی علیه آنان بپردازند و با انتشار کاریکاتورهای توهین‌آمیز احساسات مذهبی میلیون‌ها مسلمان را جریحه‌دار کنند، شاید برخی از شهروندان این کشور که در مراکز آموزشی اروپایی تحصیل کرده‌اند و در همان جامعه رشد کرده‌اند، اینگونه به هم‌نوعان خود آتش نمی‌گشودند. این موارد برای به عصبانیت در آوردن و برانگیختن حس انتقام‌جویی در جوانان کافی‌ست؛ جوانانی که اگر دست‌شان به دولتمردان نمی‌رسد، اما برای ایجاد رعب و وحشت هم که شده شهروندان عادی را هدف قرار می‌دهند.

نکته‌ی قابل تأمل برای غرب

شکی در این نیست که کشتن افراد بیگناه و شهروندان عادی، که درمیان آنان زن و کودک هم باشند، مورد تائید هیچ انسان آزاده‌ای نیست. قتل و کشتار بی‌رحمانه‌ی زنان و کودکان و جوانان بی‌گناه سوری و عراقی هم نمی‌تواند توجیه قابل قبولی برای چنین حملاتی باشد. اما برای حکام فرانسه و دیگر همسایگان آنان که شب‌وروزشان را با ترس و هراس می‌گذرانند –هیـچ بعید نیست که قربانی بعدی یکی از آنها باشدــ، باید قابل تامل باشد که چرا عده‌ای اینگونه جان شهروندان آنان را می‌گیرند و هراسی از مرگ ندارند. قلدرهای بین‌المللی باید سر در گریبان فرو برند و علت منفور بودن خود را پیدا کنند. این پرسش باید همواره جلوی چشمان این رهبران خودخوانده‌ی جهان باشد که چرا با وجود تشدید حملات نظامی و گسترده کردن دایره‌ی اینگونه یورش‌ها علیه کسانی که “اسلام‌گرایان افراطی” خوانده می‌شوند، جهان بیش از پیش ناامن شده است.
مدعیان رهبری جهان باید از اشغال افغانستان و عراق عبرت گرفته باشند و به بهانه‌های واهی بیش از پیش جان شهروندان خود را و منافع کشورهای‌شان را در معرض خطر قرار ندهند. اگر فرمول مبارزه با تندروی و افراط‌گرایی جهان غرب پاسخگو می‌بود باید تاکنون امنیت جهان بیشتر می‌شد، اما اکنون مردم عادی بیش از گذشته قربانی می‌شوند. غربی‌ها باید بیش از هر چیزی به اسباب و ریشه‌های تندروی و افراط‌گرایی توجه کنند و مبارزه با معلول و پیامد را ترجیح اول خود قرار ندهند.
نیک است که رهبران غربی دریافته‌اند پاریس آخرین ایستگاه حملات انتقام‌جویانه نیست. این رهبران باید مسئولیت ناامن کردن جهان را بپذیرند –هرچند غیرعلنی‌ــ و به فکر چاره‌جویی باشند.

سیاست دوگانه‌ی غرب و غرب‌زدگان

از طرفی چنین اتفاقاتِ هر چند تلخ، روی دیگر سکه را نیز نشان می‌دهد؛ اگر چند نفر در بارها و دیسکوهای “کشورهای توسعه‌یافته” کشته شوند جهان به لرزه درمی‌آید، اما مرگ هزاران مسلمان بی‌گناه –آن‌هم به فجیع‌ترین نحو ممکن‌ــ در کشورهای اسلامی، در خانه و مسجد و بازارها، امری عادی تلقی می‌شود. گویا خون غربی‌ها رنگین‌تر از خون “جهان‌ سومی‌ها”ست.
همدردی ساکنان خاورمیانه با آسیب‌دیدگان حادثه‌ی پاریس امری عجیب نیست، اما برخی از مدعیان روشنفکری در کشورهای مختلف اسلامی پرچم فرانسه به دست گرفتند و همدردی خود را بیش از آسیب‌دیدگان با تمدن و فرهنگ منحط غرب نشان دادند. در حالی‌که هرگز اشکی از چشمان آنان برای شهروندان بی‌گناه خاورمیانه‌ای سرازیر نشد؛ گویا آنان محکوم به چنین سرنوشتی هستند. چه بسا روشنایی “روشنفکری” که از حد بگذرد باعث از بین رفتن نور دیدگان می‌شود.
جوامع غربی که ادعای تمدن دارند نیز نباید به تندروهای خود اجازه دهند اقلیت‌های مسلمان را پس از چنین حملاتی در تنگنا قرار دهند، به مساجد و مراکز تحت اداره‌ی آنان حمله کنند و به تهدید و ارعاب شهروندان مسلمان بپردازند. آنها می‌توانند برای جلوگیری از قربانی شدن آزادی بیان و آزادی‌های مدنی اقلیت‌ها بیشتر تلاش کنند و رهبران خود را از سیاست‌های خصمانه و جنگ‌طلبانه در منطقه باز دارند. متاسفانه جوامع غربی وقتی به عمق فاجعه پی می‌برند که آتشی که رهبران‌ سیاسی‌شان در کشورها و مناطق دیگر روشن کرده‌اند دامن خودشان را می‌گیرد. آنها نباید فراموش کنند که هر کُنش واکنشی دارد؛ همانگونه که “کُنش” غربی‌ها بی‌قیدوبند است “واکنش” دشمنان‌شان نیز می‌تواند عاری از اصل و قاعده باشد.

عبدالحکیم شه‌بخش

 

About Author

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

* Copy This Password *

* Type Or Paste Password Here *